داستان عاشقانه ترکمنی: گلن اوجا و سولماز
دو قبیله بزرک صحرای ترکمن، یموت و گوکلان نام دارند. گلن اوجا یگانه پهلوان صحراست و خاک آفتابسوخته این صحرا تاکنون پهلوانی چون او به خود ندیده است. سولماز اوچی هم یگانه دختر زیباروی صحراست و خاک برهنه این صحرا خوبرویی چون او را به یاد ندارد. گالان از قبیله یموت است و سولماز از قبیله گوکلان.
روزی دوستی، برادری و یا هر نان پاک خوردهٔ دیگری از خوبیهای سولماز برای گلن اوجا میگوید و آنگاه بزرگترین عشق صحرا شکل میگیرد. بد ماجرا اما آنجاست که یموت و گوکلان به سبب جنگهای خونین -که اکنون هم گلن اوجا و برادران سولماز سردمداران چنین جنگی هستند- قسم خوردهاند که نه یموت از گوکلان دختر بستاند نه گوکلان از یموت. گلن اوجا اما عاشق است و رسم نمایشی صحرا – ربودن دختر از خانه پدرش- را به شیوهای واقعی و مرگ طلبانه برپا میکند. شبهنگام که سولماز به همراه پدر و برادران شیردلش در چادر شام میخورند گلن اوجا با اسبش وارد چادر میشود، سولماز را در بر میگیرد و به حالتی قهرمانانه به یموت بازمیگردد. پدر سولماز در اوج خشم آینده را نیک و روشن میبیند: شاید سولماز باعث وحدت صحرا شود… دو برادر گلن اوجا در حادثهای که گذشت به دست گوکلانها کشته میشوند و گلن اوجا تا زنده است نفرت از گوکلانها را فراموش نمیکند. و یادمان نرود که سولماز عاشق حقیقی گلن اوجا است و او نیز در نفرتی عمیق با همسرش شریک میشود. داستان در نهایت با درگیری بین یموتها بر سر انتخاب کدخدا-به ترکمنی آق اویلر- دنبال میشود و گلن اوجا بر خلاف انتظارات به این مقام نمیرسد. در تصمیمی تاریخی یاشولی حسن ملّای قبیله با گلن اوجا همراه میشود و آنها شبانه به همراه جمع بزرگی از مردم قبیله مکان فعلی را ترک کرده و در کنار درخت مقدس صحرا اُبهٔ اینچهبرون را شکل میدهند. (اُبه محلی است که ترکمنها چادرهای خود را برپا نموده و در کنار هم زندگی میکنند) زندگی گلن اوجا با به دنیا آمدن دو پسرش آقاویلر و آقشامگلن ادامه مییابد. ناگهان در روزی از روزهای نامیمون صحرا، گلن اوجا که شتابان از نبرد خونین دیگری برگشته است و در کنار چاه اینچهبرون آب میخورد به دست یِتمیش برادر بزرگ سولماز کشته میشود. سولماز پس از ریخته شدن خون گالان، به همراه پسرش آقاویلر راهی صحرای گوکلان میشود، یتمیش را میکشد و خود از پای در میآید.
منبع:
بایراق www.bayragh.ir
مارقوش ترکمن صحرا / www.margush.ir
دایرةالمعارف جامع ترکمن
سلام الیرم بیوک ترکمن ایلینه من طاهر ارومیه دن داستانلاری اوخودوم. چخ یاخشیدی
سلام تورک قارداشیم، آذربایجان له – ارومیه تورک واطانداشلارمیز اوستونلوک هم بویوک لیک اولسون…
بیزینگ سایتیمزا باخدینگیزا چوخ ممنون…
هپ دونیانینگ تورک قارداشلارمیز آزاد و بییک یاشاییش آرزومیز وار…
یاشار نیازی
تورکمن صحرا – دان
سالهای دور سریال تلویزیونی با نام اتش بدون دود پخش میشد که همین داستان گلن اوجا وسولماز را به تصویر کشیده بود اگر به خاطر بیاورم فرزندشان هم اتمش نام داشت یکی از بازیگرانش هم خانم ودادیان بود