شبي با فراغي (نشست کتابخوانی جمعیت مختومقلی کلاله)
عارف و شاعر نامی ترکمن ماغتئم قولی فراغی همانند شاعران پیشین، سعدی و حافظ و … به تمدیح و توصیف عرش صفتان فرشي می پردازد و قلم ذوق خويش را بدان سو هدایت نموده و سجایای اخلاقی و … خصوصیات رفتاری فرشته صفتان را بصورتی بس استادانه و ماهرانه به قلم نظم به زیبائی تام به تصویر می کشد و در اوصاف و اوراد آنان چنان رخش قلم را همچون چابک سواران زبردست در میدان ادبیات و اشعار می تازد که مشتاقان اشعار و عاشقان گفتارش را صد چندان به وجد میآورد تا در کوی و برزن، دشت و صحرا ناخودآگاه و بی اختیار این چنین ابیات موهوم و موزون و صیقل داده شده زیبا را زمزمه نمایند.
حال به توضیح و تفسیر شعر «دوراسینگ گلر» شاعر بزرگ ترکمن ماغتئم غولی فراغی که شامل دوازده بیت بوده و بر وزن یازده هجایی سروده شده می پردازیم.
«دوراسئنگ گِلر»
• گؤزِل باردئر، گؤزل لردن زیاده
آنئنگ خدماتئندا دوراسئنگ گِلر
• ادبلی، ارکانلی ملایئم زادا
تا اؤلینچأنگ بیله یؤرأسینگ گِلر
• گؤزل باردیر اوزین بویلی آلقئمی
غارانگقی گیجهده دوشر یالقئمی
• سؤزلهگن سؤزلری مثلیبال کیمی
یانگاغئدان بوسا آلاسئنگ گِلر
• گؤزل باردئر گوٌنده-گوٌنده گؤرمهلی
شول گؤزلینگ سیاه زولپین اؤرمهلی
• دؤکوب خازئنانئنگ زرین برمهلی
آنئنگ سوودأسینده بولاسئنگ گِلر
• بعضی گؤزل سیرکأ باسار ساچئنی
آرتماز یووماز تاباغنئنی داشئنی
• سئلاماز آتاسئن انه یاشئنی
آنئنگ خذماتئندان قاچاسنئگ گِلر
• گؤزل باردیر آق کاغذ دک بیلهگی
جان ایچینده بیله بولار یورهگی
• شیله گؤزل بولار مرد ییگدینگ گرگی
نه حاجت ایستهسه برهسینگ گِلر
• ماغتئم قولی سین گرگ دیر گؤزهله
هر نه قئسمات بولسا تارتار ازله
• دوٌنیأ مالین خرج ات یاغشی گؤزهله
یامانئنگ یانئندان قاچا
«جان مشتاق آن است»
• ز زیبا رویان، زیباروی تر بسند
ز خدمت بدان، جان مشتاق آن است
• به زینت چون صدف بی مثالند
ز شوقش تا مرگ، دل همرهان است
• کشیده قامتند، به قد چون چنار
که شب را روز کند، مشکات انوار
• به لب شیرین سخن، حوران دلدار
عسل یا آن لبان، قند جهان است
• به هر دم دیدن این، حوران می ارزند
چه زولفانی، به زر باران می ارزند
• به ناز آنان، به بازاران می ارزند
به قیمت دلبران، چون سنگ کان است
• ولی هستند که بعضی بی سلیقه
غوطه بر آن، روا نیست بی جلیقه
• به عصر آنان، چو شمشیر دو تیغه
زمان از دست آنان بی امان است
• سفیدند دلبران، چون برگ کاغذ
ز دل خنجر نهند، چشمان نافذ
• ز آنان دل مکن، چون اهل رافض
به پایش دُر بنه حور زمان است
• فراغی لازم است دقت در عمل
به زیبا رویان روز و حوران اَزل
• نوشتم به قدرش شعری چون غزل
دور شو ز بی قدران، شرش عیان است
«توصیف نگار به نظم عارف ماندگار»
• در پهن دشت صحرای گلگون این دیار، ز زیبا رویان زیبارویتر بس فراوانند که لیاقتِ خدمت، و رفاقت عمر را به جان می طلبند و از نظر ادب و حیا، هیبت و زینت چنانند که دوری و دل کندن از آن خوبرویان حتی تا به دروازه مرگ نیز برای انسانها بس دشوار و دردآور است زیرا دل مجذوب جانان و قلب محبوب آنان گردیده و در عشق و شیدای آنان آرام و قرار ندارد.
• ناز پروردگان صحرای پهناور بس زیادند که همانند سرو زیبا قامت، قد کشیده و تنومندند و از زینت و آراستگی و زیبایی آنان شب با آن عظمتش سر سجده فرود آورده و از جمال و جلال آنان به آرایش و آلایش خویش می پردازد و آنان هنگام سخن و صحبت چنان سخن ور و طوطی سخنند که حلاوت حرفشان مستمع را محظوظ و مطلع را مشعوف میگرداند. که مصاحب، هر آن در مراودت و ملاطفت با آنان به ذوق و شوق می افتد. • خوشا به حال دیارمان که حور صفتان و سرو قامتان زیباروی بیشمارند که هر لحظه به نگاه می ارزند که کمندکشان و زولفان زلالشان نیز به ناز کردن و تافتن، بافتن و دل باختن می ارزد. و در قبال تک تک و رشته رشته زولفان چنین حوران بهشتی که هر یک خود نیز همچون دارائی و خزائن دنیاست، خزائنی را هزینه کردن رواست : زیرا که دل لحظه به لحظه در سودای چنین یاران و حوران بهشتی گونه لحظهشماری می کند و میتپد و میتابد تا علائق و سلائق خود را به آنان بنمایاند.
• در مقابل این زینت دهندگان زمان و آرایشگران روح انسانی به ندرت به گروهی دیگر نیز بر می خوریم همانند گلهای خارگونه اند که در خواری و زشتی بسر می برند و به جمال و جلال خود ارزش ننهاده و به ظاهر و باطن خویش اهمیت نمی دهند که اینان شیطان صفتانند که لایق خدمت نبوده و از سر و تن یک دم به دنیا نمی ارزند.
• شاعر در اینجا با کلامی معجزه آسا گروهی دیگر از سحر آمیزان روح و طلسم کنندگان جان و پیکر آدمی را به تصویر می کشد و می گوید که این گروه در سفیدی بی مانندشان همچون برگهای سفید نانوشته اند که شاعران را به خیال و وهم وا میدارد که زیباترین ابیات اشعارشان را نثار آنان نماید. این طیف از زیبارویان چنان دل و جان آدمی را به خود معطوف و مشغول می کنند که قلب عاشق و معشوق یکی گشته و یکصدا ندای عشق سر داده و به هم تحفه عشق را تقدیم می نماید. فراغی وانمود میکند که این چنین حور صفتان فرشي و زیبارویان عرشي هستند که لایق یک عمر زندگی انسانی اند که چنانچه اینچنین مسحور کنندگان روح و مسرورکنندگان جان و دل آدمی طالبی در دنیای دون و زندگی مشحون داشته باشند به جهت رفع حاجت، جان و دل را تقدیم آنان نمودن رواست.
• فراغی در نهایت به جمعبندی می پردازد و می گوید که جهت خوبرویان و فرشتگان زمینی علاوه بر صفات پسندیده و جمال و جمیل، دقت عمل را نیز خواهان است که در انجام امور، امر را به عمل سرشته و به لیاقت و لطافت آغشته نماید که در حیطه کمالات و کرامات است و مناکحت و مشایعت این چنین اکمل محاسنات به امر عنان پرتوان تقدیر است که اگر قلم تقدیر بر وفق مراد اهلان پر کشد الحق و الانصاف چنین موجوداتی قابل ستودن و لایق تکریم و تعریف و تهزین است اگر غیر از این صفات باشند از ید بیخود آنان فرار بر قرار ترجیح و اجتناب و امتناع از آنان مقبول و ممدوح است.
قمرالدین سیدی