تاریخ

ميراث فرهنگي ايران

ميراث فرهنگي ايران

ميراث فرهنگي و سرچشمه آن، بررسي فراز و نشيب‌ها در تاريخ يك ملت، راه‌هايي براي حفظ ترويج هرچه بيشتر زبان در ميان مردم، وحدت ملي و الزام درجهت نگاهباني و ترويج زبان پارسي.

پيش از آنكه دربارة ميراث فرهنگي ايران ، كه وسعت و ثروت و تنوع و زيبائي آن زبانزد همة مطلعان است، بحثي كنيم بايد بدانيم كه اصطلاح « ميراث فرهنگي » اطلاق مي‌شود بر مجموعة آداب و عادات و عقايد و رسوم و انديشه‌ها و افكار و زبان و لهجه‌ها وادبيات وآثار ادبي ، و علوم و آثار علمي ، و انواع اثرهاي هنري ، و حتي ادبيات عاميانه و غيرمكتوب يك ملت ، خواه آنها كه از گيرودار حوادث گذشته و تا عهد ما به همان صورت اصلي و يا به صورتهاي تغيير يافته‌اي‌ باقي مانده‌اند ، و خواه آنها كه فقط در صحايف كتابها و دفترها و ديوانها حفظ شده و از اين راهها به ما رسيده‌اند. همة اينها مخلوقات ذوق و انديشه و احتياج و نحوة زندگاني ملت ما در طول زمان و دوره‌هاي گوناگون شدت و رخاء و شكست و پيروزيست كه خواه و ناخواه سرنوشت هر ملت زنده‌اي با آنها همراه است.
ملت ايران از آن روزها كه سرزمينهاي اجدادي خود را در آسياي مركزي ترك مي‌گفت و به داخلة فلات ايران روي مي‌آورد ، تا آن روزها كه شاهنشاهي پهناور خود را از دل آسيا تا دامان مديترانه و از سواحل رود سند و درياي عمان و خليج پارسي تا دامنة كوههاي قفقاز و ريگ خوارزم تشكيل مي‌داد ، و در دورانهايي كه با سپاهيان مقدوني و سلوكي در مي‌افتاد ، ويا با پي افگندن شاهنشاهي ساساني تمدن ملي خود را به اوج اعتلاء مي‌برد ، و همچنين در روزهاي ناخوشي و خوشي كه از سدة هفتم ميلادي تا روزگاران اخير داشت ، هيچگاه و در هيچ‌حال از اداء رسالتي كه در دنياي متمدن بر عهده داشت غافل ننشست و هر دوره‌اي را به تناسب عهد و فراخور زمان به شكلي براي ابراز استعداد خداداد و انديشة جوّال و ذوق لطيف خود مورد استفاده قرار داد ، و در هيچيك از اين ادوار روشن و تاريك از توجه به ترويج زبان و توسعة ادب و تحيكم مباني دانش و ابراز استعدادهاي هنري خود غافل نبود.
محصول چنين كوشش پي‌گير مداوم در طول تاريخي كه از سه هزار سال تجاوز مي‌كند همان ميراث فرهنگي است كه اكنون براي ما بازمانده و نگاهداشت آن براي رسانيدن به آيندگان بر عهدة ما نهاده شده‌است.
نخستين موضوعي كه در مطالعه دربارة اين ميراثها بايد مورد تحقيق قرار گيرد آن است كه مباني آنها از كجاست ، آيا همة آنها تنها زادة انديشه و ذوق و هنرايراني است و يا آنكه همه يا قسمتي از آنها از ملل ديگر عالم اقتباس شده‌است.
در پاسخ اين سئوال نخست بايد بدانيم كه هيچ ملتي از ملل عالم نيست كه به درجات بلندي از تمدن ارتقاء جسته و همه چيز را ابتكاراً و بي‌استفاده و استعانت از ديگر اقوام عالم به وجود آورده‌باشد. نياكان ما مثلي داشته‌اند كه خوب مي‌تواند روشنگر اين مقصود باشد. آنان مي‌گفته‌اند كه همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند. حقيقت امر هم همين است. اطلاع بر همة امور مادي و معنوي محصول كوشش همة افراد بشر با هم و فراخور هر يك از اقوام و افراد بنابر اسباب معداتست ، و اين چنين موهبتي هيچگاه به يك فرد و يا يك قوم به تنهائي داده نشده‌است. آن گروه كه كوشش دارند همة نژادهاي عالم را از نژاد خود منشعب سازند و يا ريشة همه تمدنها و انديشه‌ها و اطلاعات بشري را به تمدن و انديشه و اطلاع قوم خود منجر نمايند به واقع آب در هاون مي‌سايند و جز اينكه مستوجب صفت تعصب در عقايد و آراء و تحجر در انديشه‌هاي خود باشند سزاوار توصيف ديگري نيستند. همه چيز از يكجا نشأت نكرده‌است بلكه همه چيز از همه جا برآمده و به همه‌جا رفته‌است منتهي در طي اين راه‌پيمائيها ملتهائي كه توانائي اقتباس و انطباقشان بيشتر بوده‌است آنچه را از ميان آنان مي‌گذشته‌ است بهتر اخذ كرده و نيكتر نگاه داشته و به‌صورت مطلوب‌تري بر محيط مادي و معنوي خود منطبق ساخته و بدان رنگ ملي بخشيده‌اند. [2]
انديشة توحيد از هر جاي عالم ، خواه از ايران و خواه از سواحل مديترانه و خواه از افكار فيلسوفان يونان سرچشمه گرفته باشد مسلماً تا روزگار ما از ميان بسياري از ملتها گذشته ولي همه‌جا به صورت بحت بسيط خود قبول نشده و يا در بسياري از نواحي چون از يك مرز گذشت از مرز ديگر طرد شد و ديگر بدانجا بازنگشت. بسي از ملتها هستند كه توحيد در ميان آنان فقط هيأت انتزاع خدايان از جامة چركين ماده و بردن آنان از كويها و برزنهاي قراء و بلاد به كويها و برزنهاي آسماني داشته و حتي اين اعتقاد عالي فلسفي در ميان پيروان يك دين هم به صورتهاي عجيب جلوه‌گر شده‌است. پر دور نرويم ، در ميان مسلمانان در ادوار مختلف گذشته خداي يگانة منزه از جسميت و لوازم آن ، رنگهاي گوناگون گرفت. در نزد كَّراميان جسم اجسم بود و در نزد اشعريان جسمي كه در قيامت فقط براي مؤمنان قابل رؤيت باشد ، در ميان هشاميان نور ساطع سفيد رنگي بود كه مانند انسان داراي حواس پنجگانه و دست و پا باشد و در ميان ضراريه جسمي كه در قيامت با حاسة ششم ديده شود و در ميان اهل حديث وجود جباري كه آسمانها و حتي سماء ارض قدمگاه وي باشد و امثال اينها ، در صورتيكه در همان حال فرقه‌هائي از قبيل معتزله و غالب دسته‌هاي شيعه به تهذيب او از همه لوازم جسميت و تنزيه وي از همه صفات جسماني و مكاني رأي مي‌دادند يعني به حد اعلاي توحيد مي‌رسيدند.
عبور همه انديشه‌ها از ميان اقوام گوناگون و حتي از ميان يك قوم در ادوار مختلف داراي سرگذشتهاي مشابهي از قبيل آنچه ديده‌ايم بوده‌است و خواهد بود و اين امر استعداد زماني و مكاني اقوام وكيفيت تلقي آنها را در برخورد با انديشه‌ها مسلم مي‌دارد. هر فكر و الهامي به هرجا كه پرتو افكند رنگ جديدي را كه مولود انعكاسات همان محل است مي‌پذيرد مخصوصاً اگر خاصيت اينگونه انعكاسات در آن قوي‌تر از ديگر نواحي جهان باشد.
ايران چنين سرزميني است ، سرزميني كه يكي از معابر طبيعي دنياي قديم از شرق به غرب و از باختر به خاوران بوده‌است و در اين معبر طبيعي همچنانكه آدميان و قافله‌هاي بزرگ ابريشم و مصنوعات بشري در آمد‌و‌شد بود ، بسي از افكار و عقايد و انديشه‌ها و رسوم و آداب هم همراه همان قوافل از رفت‌وآمد باز نمي‌ايستاد ، اما ملت ما ملتي بود كه بر اثر همين خاصيت طبيعي سرزمين خويش در شناخت زشتها و زيباها و حسن انتخاب از آنچه مي‌گذشت چيره‌دست و توانا از كار درآمده‌بود ، چه‌بسا از خوبها را كه پذيرفت و چه‌بسا از زشتيها و پليديها را كه به صاحبان آنها باز گرداند. اما همة آنچه را كه پذيرفت و حتي آن آداب و عاداتي كه همراه ايلغارها و اقامت ممتد ايلغار‌كنندگان و چون مرده ريگي ازآنان بازماند ، همه را بدست مشاطه طبع خداداد خويش داد تا چنانكه طبيعت او مي‌پسندد برآن غازة حسن بگذارد و جلوه‌اي دلپذير بدان بخشد.
اما از طرفي ديگر نجدهاي بلند و كوهستانهاي سركش سرزمين ما در دامنه‌هاي خود منزلگاههاي آرامست كه بسا انديشة نو و خيال باريك به‌صورت سرچشمه‌هاي آثار علمي و ادبي و هنري جديد بروز كردند. از روزگار زرتشت تا دوران فكر آزمائيهاي صدرالدين شيرازي و از زمان رودكي تا عهد سخنوران معاصر و از هنگامي كه سنگتراشان ماهر ما آثار ذوق مبهوت‌كنندة خود را برصخره‌هاي تخت‌جمشيد نقش مي‌كردند تا آن روزها كه قلم بهزاد با آخرين تصاوير جاندار خود به پرده‌هاي بي‌روح روان مي‌بخشيد ، همواره و همه‌جا و به هر صورت فكر وخيال و ذوق ايراني در كار بود و از اين راه بر ميزان وسعت ميراثي كه از اين همه كوشش و مجاهدت فكري و ذوقي حاصل مي‌شده‌است افزوده مي‌شد. اما اين دوره‌هاي خلق و ابتكار فراز و نشيب‌هائي كه مولود حوادث و جريانهاي تاريخي بوده‌است داشت و ما اگر‌چه دوره‌هاي روشن و پرثمري را در طي قرون براي خلاقيت نژاد ايراني طي كرده‌ايم شاهد دوره‌هاي تاريك وحشت‌زائي نيز بوده‌ايم كه با قدمهاي ناساز ايلغارگران يغماطلب به رروح و انديشة ايرانيان ساية ظلمت مي‌افگند. اين حالتها براي همة ملتهاي جهان كم‌و‌بيش به پيش آمده‌است و سربلند ملتي است كه اين احوال را نيك‌و‌بد نه سرگرم غرورش سازد و نه او را در دامان يأس افگند. هر گاه سرگذشت سنگ زيرين آسيا را خواسته باشيد آنرا با احوال ايرانيان در كشاكش دهر قياس كنيد.
اين صبر و استقامت كه خود به‌صورت يك ميراث روحاني به ما رسيده‌است گشايشگر بسياري از دشواريهاي ناگشودني تاريخ و در همان‌حال وسيلة بسيار قاطعي بوده است براي آنكه ناكاميهاي مادي را با كاميابيهاي معنوي جبران كنيم.
از اين كامها و ناكاميها ، نوآوريها و نوسازيها ، هنرجوئيها و دانش‌پذيريها ، با گذشت روزگار ميراثهائي در همة انحاء فعاليتهاي آدمي براي ما برجاي ماند كه نگاهداشت آنها به تنهائي خود به منزلة كاري دشوار است و شايد همين دشواري كار است كه اكنون ميراث‌داران فرهنگ ما را در برابر اين سؤال قرار مي‌دهد كه: آيا هر چه از نياكان به ما رسيده‌است بايد حفظ شود يا قسمتي از آنها قابل حفظ و بقاء است؟ اين سؤال شايد در بادي امر دور از مطالعه به نظر آيد ليكن به هرحال قابل مطالعه است. قابليت مطالعة چنين مسئله‌اي در آن است كه ما به‌جاي معاليل به علل توجه كنيم و ببينيم هر دسته از مواريث به چه علت و در تحت كدام شرايط به‌وجود آمده و به چه سبب تا عهد ما يا دوره‌هاي قريب به عهد ما باقي مانده‌اند. [3]
دوره‌هاي مختلف فعاليتهاي فكري و ذوقي ايرانيان ، در صورتيكه در تاريخ تحولات آنها دقيق شويم ، با دوره‌هاي گوناگون سياسي و اجتماعي ما همساز و همرنگ هستند. ميراثهاي واقعي ايراني مولود دوره‌هاي واقعاً ايراني است و در همان دوره‌هاي واقعاً ايرانيست كه مراكز علمي از قبيل ريشهر و گنديشاپور و مرو و اهواز و نيشابور و بخارا و ري و جز آنها ، و دانشمندان بزرگ مانند خوارزمي و نوبخت و فرزندان موسي خراساني و كوشيار گيلي و ويجن كوهي طبري و پسر ربَّن طبري و محمد زكرياي رازي و مجوسي اهوازي و بونصر عراق و بوسهل مسيحي و پورسينا و بوريحان خوارزمي و رودكي سمرقندي و فردوسي طوسي و خيام نيشابوري و بسياري ديگر از اين مردان دانشمند بلند انديشه در دامان وطن تربيت مي‌يافتند. بوريحان‌ها و پورسيناها و فردوسي‌ها در مهد دانش‌پروري و ادب‌دوستي سامانيان كه به نژاد بلند پهلواني خود متكي و بنابر رسم دهقانان به رسمها و آئين‌هاي ايراني مباهي بوده‌اند ، تربيت مي‌يافتند و‌گرنه بهرة خيامها و قطّانها در عهد تسلط غلامان و بيابانگردان آلتائي‌نژاد تهمت الحاد بود زيرا ديگر دوران تحريم علوم طبيعي و رياضي و مكروه شمردن فلسفه فرا رسيده بود ، دوراني كه ابن جوزيها و ابن غيلانها بر آن حكومت مي‌كردند.
آيا تجديد دورانهائي كه كار خلق خدا را به قلندري و دلقكي مي‌كشانيد و يا آنان را تشويق مي‌كرد كه براي ابتغاء مرضات‌الله خود را به يك انگشت پاي در دهانة چاهي بياويزند و به اوراد و اذكار پايان‌ناپذير بپردازند چندانكه خون از چشمانشان جاري شود ، در دنيايي كه راه تسخير ستارگان را هموار مي‌سازد امكانپذير است؟آيا آن جامعة خراساني كه المقدسي در قرن چهارم هجري توصيف مي‌كند ، و ما آثار آن را در علوم و ادبيات همان قرن مي‌بينيم ، بهتر قابل پيرويست يا آن جامعة قرن هشتم كه عبيد زاكانيش از غايت يأس و نوميدي معلق زدن و سگ از چنبر جهانيدن و رسنبازي را بر اتلاف عمر در مدرسه‌ها برتري مي‌داد؟ميراثهاي فكري دوره‌هاي ناكامي ناكام‌كننده است ، بايد به ميراثهاي فكري دوره‌هايي برگشت كه تحصيل افتخارات ملي هدف غائي و نهائي بوده‌است. بايد عهد‌هائي را تجديد كرد كه در آنها دانش و انديشه‌هاي خالي از تعصب و خشكي و سبكسري فرمانروايي داشت نه زمانهايي را كه به بحث دريجوز و لايجوز مي‌گذشت و يا به افگندن آتش در كتابخانه‌ها و در انداختن كتابها ، به جرم داشتن اشكال هندسي و نجومي ، به آتشها سپري مي‌شد.
آنان كه امروز در پي پيراستن زبان فارسي هستند چگونه مي‌توانند حامي ميراثهائي از ادب باشند كه تنها و تنها از آثار كساني چون امرؤالقيس و عنتره بن شداد و تابَّط شرّاً و فرزدق و بحتري و متنبي و صابي و صاحب و حريري و جز آنان مايه مي‌گرفت و جمله‌هائي از زبان تازيان بود كه براي خشنودي خدا روابط و افعالي از زبان پارسي هم در آنها به كار مي‌رفت. شما چگونه مي‌توانيد به زبان پارسي اصيل برگرديد در حالي كه هنوز در دبستانها و دبيرستانها و دانشگاهها آثار وراويني و افضل كرمان و ظهيري سمرقندي و زيدري نسوي و وصَّاف شيرازي و از اينگونه عربي‌خواندگان فارسي‌نويس ، كه به جوفروشان گندم‌نما بي‌شباهت نيستند ، به‌عنوان نمونة بلند فصاحت و زبان‌آوري درس داده مي‌شود؟
در دنياي آيندة ما تنها هنگامي زبان پارسي اصيل سر از گريبان زمان برخواهد آورد كه نمونه‌هاي فصيح زبان فارسي ، و واقعاً فارسي ، از پيوسته و پراكنده به جوانان آموخته شود. اكنون شما خود بينديشيد كه كداميك از اين دو دسته ميراث ادبي در ايراني كه مي‌خواهد خاكستر قرنها را از چهرة خود بسترد شايستة ترويج و كدام دستة ديگر تنها وسيله تحقيق محققان تاريخ و ادبست و بس؟گزافه نيست اگر بگويم كه امروز به ميراث بسيار پرماية زبان و ادب پارسي كمتر از همة مواريث ملي خود توجه مي‌كنيم. اين بي‌عنايتي همگاني از راههاي مختلف آغاز شد كه همة آنها مولود نادانيست. گروهي پنداشته‌اند كه بازماندن از پيشرفتهاي جهان در قرنهاي اخير تنها به سبب پرداختن به ادبيات بوده‌است. اين گروه نمي‌دانستند ، و شايد اكنون هم نمي‌دانند ، كه ما در بحبوحة رواج زبان پارسي در جهان و در گيرودار پيشرفتهاي ادبي خود ، در دانشهاي گوناگون از پزشكي و داروشناسي و برخي ديگر از شاخه‌هاي دانش طبيعي گرفته تا رشته‌هاي مختلف رياضي و انديشه‌هاي فلسفي نيز تا همان عهد از همة ملتهاي معاصر خود پيشتر رفته بوديم.
و اينها بازهم نمي‌دانند كه ترقي فكري يك ملت فقط در يك قسمت از مسائل دون مسائل ديگر امكان نمي‌يابد ، بلكه همواره همة نمود‌هاي رواني يك قوم باهم به بلندي يا به پستي مي‌گرايد چنانكه چون آثار سياست ديني ما كه در قرن ششم هجري داشته‌ايم با جهانسوزيهاي قراغزان و خوارزمشاهان آل اتسز و سپس با فرودآمدن بلاي ناگهاني مغول و تاتار همراه شد اندك‌اندك به يك انحطاط گستردة اجتماعي و فكري انجاميد كه آثار شوم خود را از سدة هشتم هجري به بعد آشكار كرد و از همان هنگام زبان فارسي و ادبيات و علوم با يكديگر و به گونه‌اي هماهنگ و همساز روبه تنزل نهادند و عاملها و سببهائي كه بعد از آن روزگار يكي پس از ديگري در عرصة حيات ملي ما ظهور كردند اين انحطاط را روزافزون ساختند چنانكه در آغاز عهد مشروطيت ما نه زبان درستي داشتيم و نه ادبيات قابل ملاحظه‌اي و نه دانشهاي مستحق توجه مگر آنچه از نياكان ما بازمانده و در كتابهايي حفظ شده‌بود كه [4] بيشتر آنها را تا آن روزگار و مقارن همان احوال از ايران بيرون برده بودند.
پس اين ادبيات و توجه به افكار وآثار ادبي نبود كه ماية باز پس افتادن ما شد ، اين انحطاط مكب و مدهشي بود كه همراه خود هم دانشها را به ديار فراموشي مي‌كشانيد و هم زبان وادب پارسي را ؛ و اكنون كه پيشاني خود را از زيرپرده‌هاي اعصار بيرون مي‌كشيم بايد به همان ميزان كه به دانشها و پيشه‌ها و پيشه‌دانيها روي مي‌آوريم به بازگشت ادبي خود و به پيرايش زبان پارسي و آماده ساختن آن براي بيان انديشه‌ها متوجه باشيم ، و به عبارت ديگر بايد راهي را پيش گيريم كه ايرانيان پيش‌رفتة قرن چهارم و سدة پنجم هجري برگزيده بودند ، يعني تقويت انديشه‌ها از همه راه و با توجه به همة سنتها كه از نياكان به ميراث برده و نگاهداشت آنها را با حيات اجتماعي عصر خود معارض نيافته بودند. روزهائي بود كه گرايش به دشت سواران نيزه‌گذار زبان مارا دستخوش تركتازي زبان تازي كرده بود ، وامروز ، در عصري كه ما بر بي‌مبالاتي نياكان خود در آن باب خرده مي‌گيريم ، گرايش به باختر ، و وباي غرب‌زدگي ، علاوه بر بسياري از رسمها و عادتها مي‌خواهد زبان مارا نيز در كام غرب ، غرب اين‌سوي اقيانوس و غرب آن‌سوي اقيانوس ، بكشاند.
چون از خيابانها بگذريم ، از آفتاب و ماه و جهان بر فراز دكانها و فروشگاهها نام‌و‌نشان مي‌بينيم اما نه بدان زبان كه فردوسي و سعدي آثار زيباي خود را پديد مي‌آوردند ، بلكه بدان زبان كه هوگو و بالزاك سخن گفته‌اند ، و هنگاميكه به دفترهاي سازمانها ، و از شما چه پنهان دانشگاهها ، پاي نهيم سخن از مانسيون ، پي‌پر ، ديگْري ، ديپارتمنت و جز آنها لاله‌هاي گوش و شايد دريچه‌هاي قلب ما را مي‌لرزاند. يك روز به همت درس‌خواندگان مدرسة صاعديه و صابونيه و نظاميه و مجاهديه و مستنصريه ، دعدورباب و سلمي و سعدي و ليلي و عذرا و ديگر عرائس الشعر عرب در سخنِ جايگزنان فردوسي به جلوه در آمده بودند و امروز نام مارگرت و مانون و نايث گرل بر پيشاني خيابانهاي ما ثبت و يا برزنان ما نهاده مي‌شود. آيا بين اين روزگار تفاوتي مشاهده مي‌كنيد؟
گويا هم عصران ما به تجديد صنعت تلميع كه ادباي مستعرب قديم گاه بدان ميگرائيدند ، علاقة خاصي يافته باشند ، واگر چنين باشد بايد بدانان از باب مهارتي كه در هنر خويش هر بامداد و نيمروز و شبانگاه نشان مي‌دهند هزاران زه و زهازه گفت. شگفتي در اينجاست كه هرگاه سخن از پيرايش چنين زبان آلوده‌يي مي‌رود فرياد از نهاد همه برميخيزد و پيكانهاي تهمت بركمانهاي تعصب و سبكساري جاي مي‌گيرد ، و ايستادگي در برابر چنين تيرباران دشنام و افترا هم تاكنون سخت ناچيز و به واقع ضعيف بوده‌است.
زبان همگاني يك ملت ، يعني زبان ادبي و رسمي ، در دنياي امروز كه نزديكي و آميزش تمدنها و تعاطي فرهنگها و حتي اختلاط نژادها ، چنين به تندي و شتاب انجام مي‌گيرد ، بزرگترين دست‌آويز يگانگي و وحدت ملي است ، نبايد گذاشت كه وسيله‌يي بدين سودمندي وگرانقدري چنين رايگان دستخوش سستي گردد. و اين از وظايف جدي همه سازمانهاي فرهنگي و آموزش است كه از نابساماني هراس‌انگيزي كه در كمين زبان ماست پيش‌گيري كنند و همه وسيله‌ها را دراين راه به‌كار گمارند.
در اينجاست كه نگهباني ميراث ادبي فارسي ، به ويژه آن قسمت از آثار كه از دوره‌هاي شكفتگي پارسي دري ، يعني از قرن چهارم تا قرن هفتم و احياناً قرن هشتم هجري ، به يادگار مانده‌است ، با لزوم تمام احساس مي‌شود و غرب‌زدگاني را كه كوششهاي پارسي‌دوستان و زنده‌كنندگان آثار پيشين را «نبش قبر» ناميده‌اند ، اندكي به خود مي‌آورد مگر آنكه در اين مورد هم با خوي ستيزه‌جوي خويش از عناد و لجاج باز نايستند.
طبع همه آثار روان و سادة پارسي ، به نثر يا به نظم ، پراگنده يا پيوسته ، و ترجمة همه كتابهاي سودمندي كه نياكان ما ناگزران و به اضطرار به تازي نگاشته‌اند ، و گزارش همه نوشته‌هاي معروف و سودمند غربيان به پارسي درست و به دست ترجمانان پارسي خوانده ، و نشر آنها در ميان طبقات گوناگون اجتماع به صورتهاي مختلف و فراخور ذوق و انديشه و توانائي هر يك از اين گروههاي جامعه ، وآموزش آنها به وسعت و فراواني ، آراستن زبان پارسي در راديو و تلويزيون و الزام پارسي‌نويسي درست در همه سازمانها به‌ويژه در سازمانهاي رسمي كشور ، مطالعة دقيق در اصلاح خط فارسي ،نه تغيير آن ، و متناسب ساختن آن با همه تلفظهاي درست فارسي ، پيشگيري از شكستن و عاميانه ساختن زبان شيواي پارسي كه از بهر دل عامي چند هر روز با آن مواجهيم ، و كوششهاي پياپي ديگري از اينگونه مي‌تواند زبان ما را از گرايش به نژندي و انحطاط كه دامان آن را در چند سده واپسين گرفته است ، رهائي بخشد.
ماية شگفتي است كه زباني كه دهها هزار واژة ساده يا مركب دارد ، و قدرت تركيبي آن نيروي ايجاد چند هزار واژه غير ابداعي ديگر بدان مي‌دهد ، اكنون مغلوب زبانهاي ديگر جلوه داده شود. اين نيست مگر نتيجه سستي دارندگان وگويندگان آن زبان وخردنگري ما در شناختن و شناساندن آن. درباره زبان پارسي و الزام ما در نگاهباني و ترويج آن ، چه در ايران و چه در سرزمينهائي كه به همت نياكان ما بدانجاها رخنه كرده ، سخن بسيار است ، زيرا بنياد وحدت ملي ما برآنست و جبر تاريخ ما را محكوم به داشتن چنين سياستي مي نمايد ، اما درباره ميراث فكري و علمي وضع بدين منوال نيست ، در اينجا سخن از يك سلسله جريانهاي تاريخي درباره مظاهر [5] انديشه آدميست ، يعني جريانهائي كه در تاريخ سير علوم و افكار در جهان صورت گرفته‌است. پيداست كه موضوع نگاهداري و گسترش و تعميم آن دانشها و انديشه‌ها و در هيچيك از كشورهاي جهان مطرح نيست زيرا امروز آدميان از مقدمات و وسايلي براي تفكر و تحقيق برخوردارند كه آنان را از دانشهاي گذشته وانديشه‌هائي كه پيشينيان براي رفع مشكلات بشري داشته‌اند بي‌نياز مي‌كند ولي چون آن انديشه‌ها و دانشها همگي به‌منزله پايه‌هاي افكار و علوم بشر در قرنهاي بعد و در عهد ماست ، ناگزير مطالعه و تحقيق در آنها لازمست. علاوه بر اين براي آگهي از تاريخ فرهنگ ايران و تحليل و تعليل وقايع تاريخي و شناختن علل و اسباب جريانهاي فكري و ادبي و حل بسياري از مشكلات تاريخي و حتي درك معاني بسياري از گفتارهاي نويسندگان و شاعران ايراني در دوره‌هاي گوناگون ، مطالعه در تاريخ علوم و افكار و عقايد ايراني و يا متداول در ايران بسيار ضرور بنظر مي‌آيد و حق آن است كه در برنامه‌هاي آموزشي ما بيش از آنچه تا‌كنون بدين امر نگريسته‌اند توجه بشود.
مطالعه در تاريخ جريانهاي اجتماعي ايران هم در همين درجه از اهميت قرار دارد مشروط بر آنكه در اين مطالعه و تحقيق هيچگاه از پي‌جوئي علتها و معلولها غافل نمانيم ، و به اين نكته نيز متوجه باشيم كه در يك جامعه بزرگ كه فعاليتهاي فكري و هنري و ادبي و اجتماعي او در طي قرنهاي متمادي ادامه داشته هيچيك از جريانهاي اجتماعي بدون ارتباط با يك يا همه جريانهاي سياسي و ديني و علمي و ادبي به وجود نمي‌گرايد. بنا براين مطالعه دقيق در تاريخ جريانهاي اجتماعي ايران كه بخودي خود امري بسيار ضرور و لازم بنظر مي‌آيد بايد همواره دوشادوش مطالعه و تحقيق در جريانهاي ديگري كه بر‌شمرده‌ام انجام گيرد.
از اين مطالعات اجتماعي علل و اسباب رواج آئين‌ها و سنتها و يا از بين‌رفتن برخي از سنتهاي ملي و يا تغيير شكل بسياري از آنها نيز بر ما آشكار مي‌شود و ما مي‌توانيم از ميان آنها سنتهاي خالص ملي را ، به قصد تجديد يك محيط واقعاً ملي احياء كنيم. مراد از سنتهاي خالص ملي آن سنتهاست كه در طول قرنها از ميان همه فراز و نشيبهاي تاريخ گذشته و به ما رسيده و يا در نيمه‌راه تاريخ بر اثر بروز تعصبات و يا در نتيجه غلبه حكومتهاي غير ايراني بر ايران متوقف و مكتوم مانده و آثار آنها در ادبيات و گاه به نحو مبهمي در فرهنگ همگان ديده ميشود.
تمام جشنهاي ايران قديم ، يعني همه جشنهائي كه ايرانيان تا اواخر قرن چهارم هنوز برپا مي‌داشته‌اند ، و تنها رنگ ملي داشت ، و هر يك از آنها ماية تقويت روح ايراني و وسيله‌يي براي ستردن غبار اندوه و ملال از روانها بود ، ازين دسته‌اند. همه سنتهاي رسمي كه از اواخر دوران ساساني تا پايان پادشاهي سامانيان و بوئيان وزياريان داشته‌ايم،همه آداب و رسوم ايراني كه در كتابهايي چون قابوسنامه كيكاوس پسر اسكندر زياري وسياستنامه نظام‌الملك طوسي آمده‌است ، جملگي سزاوار مطالعه و احياناً تجديد و توجهند. فرهنگ همگان در ميان يك ملت يا آنها هستند كه يادآور گذشته‌هاي افتخارآميز يك ملتند ، و يا آنها كه از روزهاي زبوني و سرافكندگي وي حكايت مي‌كنند ، و يا آنها كه آنانرا در پيش‌رفتن وتاختن از پي زمانهاي از دست رفته ياوري مي‌دهند. از ميان اين همه انواع بايد آن دسته را كه ياريگر زندگاني در راه معقول و بارآورند ، تقويت و ترويج كرد و آن دستة ديگر را كه حكايت از جنبه‌هاي منفي تاريخ مي‌نمايند فقط به دست تاريخ‌دانان سپرد تا در صحيفه‌هاي كتب خويش براي عبرت آيندگان ضبط كنند.
با بياني ديگر ملتي كه در راه تجديد حيات ملي خويش است ، فقط به آداب و عاداتي از گذشته اكتفا مي‌كند كه او را در اين تجديد حيات ياوري دهد، نه آنها كه وي را از همگامي با قافلة تندرو تمدن بازدارد.
پيداست كه حفظ اثرهاي هنري موضوعي است از مقوله ديگر ، زيرا اينها نمايندگان جاندار از روانهاي روشني هستند كه عالم خاكي ما را رها كرده و به ملكوت جانها روي نهاده‌اند ، اينها خطوط روشن تاريخ ما ، و يادگار ذوقها و استعداها و زندگاني نياكان ما درگيرودار حياتند. اگر دست زمان آنها را از صفحه حيات نسترد دستهاي ما نبايد به حيات آنها پايان دهد. حفظ آنها به مثابه محافظت گذشته و به منزله نمايشي از تجسم روح و ذوق ايراني در ادوار مختلف تاريخ ، حتي در تاريكترين روزهاي حيات ملي ماست ، روح و ذوقي كه در شدت و رخاء هيچگاه از خلق و ابداع بازننشست و چون پريروئي بود كه اگر در بر روي او بستند سر از روزن برآورد و از زيبائيهاي خود عالمي را خيره ساخت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا