تاریخ تورکمنها به اختصار (3)/دوره جدید بعد از آققویونلوها و از قرن شانزدهم به بعد
دوره جدید بعد از آققویونلوها و از قرن شانزدهم به بعد
مارقوش تورکمن صحرا: در این دوره با توجه به قدرت یافتن قبلی عثمانیها در ترکیه از سال 1299 که منشا بنیانگزاران سلسله پادشاهی آنان از تورکمنهای منطقه مرو ترکمنستان فعلی (عمدتا از طایفه قایی) بودند.همچنین بعلت پیشرویهای ارضی آنان در منطقه اروپا بعلت برخی شرایط و ضرورتهای سیاسی یک واقعه مهم در ایران بوقوع پیوست و آن پایهگذاری سلسله صفویه در ایران بود.
پس از این واقعه تورکمنها که اکنون نمیتوانستند علما و معلمین و قشر تحصیل کرده خود را بعلت اهل سنت بودن در ایران تربیت نمایند. روابط خود را با خانات بخارا و خیوه تنگاتنگ نمودند فلذا از آخر دوره آققویونلو حدود 1508 تا 1881 میلادی که پس از واقعه گوگدفه ترکمنستان به اشغال نیروهای روسی درآمد دو حادثه مهم در بین تورکمنهای ایران بوقوع پیوست.
1- بسیاری از تورکمنهای آذربایجان، عراق عجم و برخی مناطق دیگر از ایران به سبب برخی فشارها و حفظ آزادی عمل خود به محدودههای امپراطوری عثمانی کوچیدند.
2- علما و بخش تحصیل کرده، تحصیلات خود را عمدتا در بخارا و خیوه به اتمام رساندند. ولی در این دوره وابستگی منطقه تورکمننشین حدود استرآباد- گنبدفعلی- شرق دریای خزر و مناطق حاشیههای رودخانه اترک به حاکمنشین استرآباد و وابستگی تورکمنهای درگز- بجنورد و حومه آنان به حاکمنشین خراسان ایران عملیتر گردید.
اما گاه ساکنین مناطق یاد شده اجبارا مالیاتهای خود را به خانات بخارا یا خوارزم و ایران بصورت دوبله و گاه تا سه برابر پرداخت مینمودند. و این خود باعث برخی تنشهای اقتصادی- اجتماعی- سیاسی در بین این تورکمنان و حاکمان وقت میگردید. که تا قطعی شدن تعیین نقاط مرزی بین ترکمنستان و ایران حدود 1924 تداوم یافت.
ما در این بخش خلاصهای از عملکرد عثمانیها در ترکیه فعلی و سپس سلسلههای تشکیل یافته در ایران بعد از 1508 میلادی یعنی صفویان، افشاریان، زندیان، قاجاریه و اوایل حکومت رضاخان را آورده و به وضعیت تورکمنها در زمان حکومت این سلسلهها اشاراتی خواهیم داشت.
عثمانیها
بعد از حمله مغول به ترکمنستان فعلی هم عصر ادامه دوره سلطنت شاخه سلجوقیان تورکمن در ترکیه فعلی (آناطولی) و مقارن پادشاهی علاءالدین کیقباداول تعداد قابل توجهی (حدود 2000 خانوار) از جنگجویان تورکمن بهمراه خانوارهای خود به ترکیه مهاجرت کرده (قرن سیزده) حدود 1221، پس از طی مشکلات فراوانی در کنار همایلیهای سلجوقی خود در جنوب غربی آنکارا در منطقهای بنام قاراجا داغ اسکان یافتند(حدود مرزی بین سلجوقیان و رومیان).
فرمانده این جنگجویان در آنزمان سلیمان شاه و فرزندش ارطغرل بود. ارطغرل در سال 1281 در گذشت. و پس از او فرزندش عثمان بیک به فرماندهی آنان رسید آنان با بیزانسیها جنگیده تعداد زیادی از روستاها و شهرها را آزاد و آنرا ضمیمه متصرفات اسلامی نمودند.
عثمان محدودهی متصرفات خود را گسترش داده و در سال 1299 میلادی استقلال خود را اعلام نمود. و امپراطوری عثمانی پایهریزی گردید.
از جمله شهرهای تصرف شده توسط عثمانیها شهر بورسا بود که توسط فرزندش عثمان اورخان بیک غازی فتح گردید. بعدها این شهر پایتخت عثمانیها شد. (1326).
اورخان شهرهای ایزنیک وایزمیت را نیز تصرف کرد. او در سال 1362 در گذشت و بجایش مراد جانشین او گردید و خود را سلطان اعلام نمود. یک سال بعد شهرادرنه به تصرف عثمانیها درآمد و عثمانیها تا بالکان پیشروی کردند بعد از این حادثه اروپاییان یکبار دیگر تجمع نموده جنگهای صلیبی ترتیب داده به جنگ عثمانیها آمدند ولی در هر بار شکست خوردند پس از سلطان مراد فرزندش ایلدیریم بایزید پادشاه گردیده، تا نهر دانوب پیشروی و استانبول فعلی (قسطنطنیه) را دوبار محاصره و حکومت بیزانس حاکم بر آنجا را مجبور به دادن خراج نمود.
در این زمان خطر حمله تیمور به امپراطوری پیش آمد و ایلدیریم بایزید مجبور به توجه به شرق شد.
فلذا در آخر قرن چهاردهم کلیه مناطق آناطولی تحت حاکمیت امپراطوری عثمانی درآمد. ولی مجددا بعد از حمله تیمور به این مناطق، آناطولی از امپراطوری عثمانی جدا گردید.
بعد از حمله تیمور و برگشت او به پایتختش سمرقند اختلافات بین بیگهای مناطق مختلف ترکیه و همچنین اختلافات بین فرزندان ایلدیریم بایزید افزایش یافت و نهایتا در سال 1413 محمد چلبی ملقب به محمداول پادشاه گردید.
پادشاه محمدچلبی مناطق مختلف آناطولی و مناطق قبلی تصرفی از روم را مجددا تحت تسلط خود درآورده و امپراطوری عثمانی را یکپارچه نمود.
بعد از محمد چلبی فرزندش بالقب سلطان مراددوم پادشاه گردید. او ضمن حفظ یکپارچگی مملکت به غرب حمله و سلانیک و مقدونیه را به تصرف خود درآورد.
اروپاییان مجددا برای یک جنگ صلیبی دیگر آماده شده و با فرماندهی پادشاه مجارستان کلیه اردوی مسیحیان به نیروهای عثمانی حمله نمودند و صوفیه را به تصرف خود درآوردند لیکن بعد با امپراطوری عثمانی صلح نمودند.
اروپاییان باردیگر همان سال در منطقه وارنا به عثمانیها حمله نمودند ولی شکست خوردند.
سلطان مراد حاکمیت عثمانیها را در کشورهای حوزهی بالکان و همچنین در یونان مجددا تامین نمود. در مقابله با این حرکت عثمانیها ژان حونیاد با مجموع لشکریان مجار بهمراه آلمانیها به عثمانیها حمله نمود اما در منطقه «قوز اووا» مغلوب گردیدند.
پیروزی عثمانیها در جنگ دوم «قوز اووا» تصرف و سکونت عثمانیها و ترکها را در کشورهای حوزه بالکان قطعی نمود. بعد از آن صلیبیون جسارت حمله به آنان را نیافتند.
سلطان مراد در سال 1451 وفات یافت و فرزندش محمد (بالقب سلطان محمد دوم- فاتح) پادشاه گردید.
سلطان مراد شاعر خوبی بوده و به ادبیات تورکمن- ترک خدمت نموده است.
در زمان سلطنت سلطان محمد فاتح دولت عثمانی به حداکثر تصرفات خود رسید. حدود مرزهای این دولت از طرفی به رودخانه دانوب متصل وکشورهای بلغارستان- قسمت اعظم صربستان- بخشهای مرکزی وشرقی یونان جزو متصرفات این دولت محسوب میگردید.
تا زمان سلطان محمدفاتح شهر قسطنطنیه چهار بار محاصره گردیده بود ولی در این دفعات به فتح شهر موفق نشده بودند فاتح برای آخرین بار تدابیر لازم جهت محاصره و فتح قسطنطنیه (استانبول فعلی) را به دقت به مورد اجرا درآورد. او در باریکترین محل دریا حصار روم ایلی را احداث نمود. چهارصد قایق جنگی آماده و در شهر ادرنه توپهای بزرگ با برد زیاد ریختهگری و مهیا کرد. سپس قشونی به تعداد دویست هزار نفر آماده رزم نمود.
بعلت اینکه رومیان دهانه خلیج را با زنجیرهای ضخیم و طویل بسته و مانع عبور و مرور کشتیها به طرف دیوارهای حصار استانبول میشدند به ابتکار فاتح از محل خشکی تعداد هفتادو دو کشتی جنگی را بر روی ریلهای خاصی با ریختن روغن بر روی آنها غلتانده از پشت حصار استانبول دور زده و به دریا انداختند. بعد از آن حصار استانبول را با توپهای دور برد هدف قرار داده و بخشهایی از آن را تخریب و لشکریان را از محلهای ضعیف حصار به داخل هدایت و شهر را فتح نمود و کلیسای ایا صوفیه را تبدیل به مسجد نموده و اولین نماز جمعه را در داخل این کلیسا به جای آورد.(1453)
امپراطور روم در این نبرد از سوی یکی از لشکریان عادی کشته شد فلذا امپراطوری بیزانس منقرض گردید بعلت اهمیت شیوههای این جنگ هنوز نیز در آکادمیهای آموزش نظامی تدریس میگردد.
تاریخ فتح استانبول را مبنای خاتمه قرون وسطی و شروع عصر جدید اعلام نمودهاند.
در ابتدای حکومت فاتح در آناطولی و کشورهای حوزه بالکان بیست حکومت کوچک و امپراطوری کوچک رومی طرابوزان وجود داشت. سلطان محمدفاتح همگی این حکومتها را منقرض و امپراطوری عثمانی را یکپارچه نمود. (1461 میلادی)
همچنین او در سال 1473 با اوزون حسن آققویونلو جنگید و براحتی پیروز شد.
در زمان او خاننشین کریمه و جزایر مجاور آن به تصرف عثمانیها درآمد. فاتح عادتا در زمان استراحت نیز در بین لشکریان و در اردوگاه بصورت عادی بسر میبرد. او در سال 1481 فوت نمود.
در زمان او امپراطوری عثمانی به حداکثر توانایی و شکوفایی نائل آمد. معماری- هنرهای تجسمی پیشرفت فراوانی حاصل نمود. ساخت بیمارستانها- مراکز آموزشی با دعوت از بهترین اساتید دنیا با مبالغ حقوق ماهانه بالا گسترش وسیع یافت احداث مساجد جامع- مکتبخانههای دینی- کتابخانه- و مراکز آموزشی فنی -کاروانسراها- حمامها- پلها و قلعهها- کارگاههای کشتیسازی و غیره در این دوره گسترش بسزا یافت.
فاتح جهت اداره مملکت کتاب «قانون نامه فاتح» را تنظیم و برشته تحریر درآورد. این قانون نامه اولین قانون اساسی عثمانیها تلقی میشود.
فاتح همچنین شاعری توانا و به زبانهای عربی و فارسی- یونانی و ایتالیایی مسلط بوده است. بعد از سلطان محمد فاتح پسرش با لقب بایزید دوم بمدت سی و یک سال پادشاهی کرد.
در زمان او جنگ با شاه اسماعیل صفوی به وقوع پیوست و سلطان بایزید در این جنگ پیروز گردید. سلطان بایزید در سال 1512 استعفا و تخت پادشاهی را به فرزندش سلطان سلیم واگذار نمود. سلطان سلیمشاه، اسماعیل صفوی را در جنگ چالدران بشدت درهم کوفت. (1514)
تشکیلات- فرهنگ- تمدن در دوره عثمانیها
اولین پایتخت عثمانیها شهر بورسا بوده است و سپس شهر ادرنه پایتخت شده است. پس از فتح استانبول (قسطنطنیه) این شهر را بعنوان پایتخت برگزیدند.
اداره مرکزی حکومت را دیوان نام نهادهاند ریاست دیوان در مرحله پایهریزی حکومت با پادشاه و پس از عادی شدن اوضاع صدر اعظم ریاست دیوان را بعهده داشته است.
دیوان شامل بخش بخشهای زیر بوده است
1- چهار وزیر برای رتق و فتق چهار بخش از مسائل و مشکلات حکومتی
2- قاضیان و مفتیها
3- دو دفتردار امور مالیه برای دو بخش مملکت
4- نشانچی که مسئول ثبت امور بوده است
تقسیمات کشوری به شرخ ذیل بوده است. کشور به چند ایالت تقسیم و هر ایالت به چند سنجاق (فرمانداری) و هر سنجاق شامل چند شهر و روستا بوده است.
دو بخش ایالتی بزرگ آناطولی و روم ایلی زیرنظر دو بیگلر بیگی اداره میشدند.
هر سنجاق مسئول یا فرماندار داشته و هر شهر یک قاضی و یک مسئول قشون داشته است اراضی فتح شده را به بخشهای زیر تقسیم میکردند.
1- دیرلیک 2- وقف 3- اوجاقلیق 4- یوردلوق 5- مقاطعه
ارتش (بخش نظامی)
در ابتدای تشکیل حکومت عثمانی ارتش آنان ارتش قبیلهای (بوی- اوردا) و سپس در زمان اورخان بیک ارتش تبدیل به بخش دائمی با تشکیلاتی منظم گردید.
در زمان سلطان مراداول هستهی مرکزی ارتش را به بخش فوقالعاده رزمنده و آموزش دیدهای بنام (یئنی چری) واگذار کردند.
در زمان سلطان محمدفاتح ارتش او منظمترین واحد در سطح جهانی بوده است. و از سه بخش زیر تشکیل میشده است.
1- قاپی قولی عسگری (کادرهای ویژه) 2- ایالت عسگری (قشون ایالتی) 3- یاردیمچی قواتلر همده آقین چیلار (نیروهای ذخیره و داوطلب)
قاپیقولی عسگری شامل دو قسمت
1- راسته پیاده نظام قاپیقولی که خود شامل بخشهای زیر بوده است. الف) جبه چیلر (سلاح و تدارکات صنفی) ب) توپچیلار ج) خومپاراچیلار د) لاغیمچیلار
2- سوارهنظام
نیروی دریایی
در زمان سلطان محمدفاتح شامل چهارصد کشتی که 150 فروند آن جنگی و باقی تدارکاتی بوده است.
امور مالیه
برای اولین بار در سالهای بین 1362- 1324 میلادی سکههای نقرهای در اقتصاد حکومت عثمانی ضرب گردید.
سپس در زمان سلطان محمدفاتح سکههای طلائی ضرب شد. امور دولتی کاملا بر اساس محاسبات و برنامهریزی مربوط به انجام میرسید.
فرهنگ و مدنیت و مذهب
در زمان عثمانیها مسیحیان و کلیمیان اغلب در شغلهای مربوط به صنعت و تجارت فعالیت میکردند. اکثر صربها وبلغارها به کارهای کشاورزی و دامداری اشتغال داشتند.
امور آموزشی در سه نوع مدارس به انجام میرسید.
1- مدارس عمومی که اغلب در کنار مساجد جامع احداث میگردید. و در آنها قرآن، کلام- تفسیر- حدیث- فقه- فلسفه و منطق تدریس و فارغالتحصیلان آن امامان جماعت- خطیب- قاضی- مفتی و یا مدرس میشدند.
2- مدارس تخصصی که در آنها نجوم- حساب- طب- معماری و غیره آموزش داده میشد و فارغالتحصیلان آن مهندس دکتر- معمار و غیره میشدند.
3- مدارس درباری- که آموزشهای لازم جهت طبقهبندی و تبیین وظایف مأموران دولت در این مدارس به انجام میرسید.
عثمانیها همانند تورکمنهای ایران و تورکمنهای ترکمنستان اهل سنت و حنفی مذهب بودند.
زبان و ادبیات
در زمان حکومت سلجوقیان تورکمن در آناطولی زبان فارسی به عنوان زبان رسمی انتخاب گردیده بود و همچنین دفاتر دیوان نیز بزبان فارسی نوشته میشد. بدین سبب شاعران تورکمن- ترکی همچون مولانا جلالالدین رومی عمدتا آثار خود را بزبان فارسی نوشتند. در سال 1277 میلادی که حکومت محلی ترک قارامان به سرکردگی محمد فرزند قارامان شهر قونیه را متصرف شد زبان ترکی را به جای زبان فارسی بعنوان زبان رسمی اعلام نمود.
بعدها در زمان عثمانیها زبان رسمی تورکمن- ترک بود لیکن زبانهای فارسی و عربی نیز از نفوذ قابل توجهی برخوردار بودند. از زمان حکومت عثمانیها عمده شعر و ادبیات و آثار علمی بزبان تورکمنی- ترکی تحریر گردید. در آثار مربوط به تصوف گرایش به زبان خلقی بسیار گسترده بود.
ادبیات عثمانی در مراحل مختلف
در این برهه ادبیات خلق و ادبیات تصوفی به صورت دو بازو در کنار هم شروع به رشد نمودند و شاعران زیادی پرورش یافتند.
سلطان مراد دوم و فرزندش سلطان محمد فاتح هر دو شاعر و ادیب بودند. بعد از سلطان محمد فاتح سلطان بایزید دوم و سلطان جم هر دو شاعر بودند.
از نیمه دوم قرن پانزدهم ادبیات کلاسیک دیوانی شروع به شکلگیری نمود و با وارد شدن ترکیبات کلمات فارسی و عربی در ادبیات دیوانی، ادبیات خلقی و دیوانی بصورت دو شاخه کنارهم رشد کردند.
زبان ادبیات دیوانی عمدتا برای افراد طبقه بالای جامعه قابل فهم بود.
معماری و هنر
معماری عثمانی تحت تاثیر معماری دوره سلجوقی و معماری بیزانس قرار گرفته خود به شکوفایی شایانی نائل گردید. در قرن چهاردهم میلادی در شهرهای ایزنیک، بورسا وادرنه مساجد بزرگ- مدارس بزرگ- بیمارستانها و عمارتهای مختلف احداث گردید. در قرن پانزدهم به بعد معماری ارزش و اهمیت بیشتری یافته و در کلیه شهرها مسجد و مدرسه و بیمارستان و غیره ساخته شد.
در هنرها- خط- تذهیب- ساخت وسایل چینی باطرحهای مختلف بر روی آنها همچنین منبتکاری- و کار بر روی انواع صدفها- پیشرفت شگرفی حاصل نمود.
در زمان سلطنت سلطان محمدفاتح به بعد به هنر نقاشی نیز ارزش زیادی قائل گردیدند. فاتح نقاش معروف ایتالیایی یعنی «بئللینی» را دعوت و نقاشی مناظر زیبای استانبول همچنین ترسیم پورتره خود را به او سفارش داد.
کوتاه سخن اینکه هنر و معماری عثمانی در زمان سلطان محمدفاتح پیشرفت زیادی حاصل و در قرن شانزدهم به تکامل قابل تحسینی نائل آمد.
شاه اسماعیل صفوی (1523- 1508) شروع فعالیت اولیه از 1501
بخشهایی از ازبکستان فعلی از حدود چهارهزار سال قبل در حیطه مهاجرت عناصر تورکمن- ترک قرار گرفته همچنین این سرزمین در اواسط قرن 6 میلادی تحت حکومت خانات گوگ ترک درآمد سپس سامانیان، قرهخانیان تورکمنان سلجوقی- خوارزمشاهیان، سرانجام مغولان به آن سرزمین حکم راندند… .
پس از مرگ چنگیزخان مغول متصرفات او بین چهار فرزندش تقسیم شد جوجی فرزند چنگیز خود دارای چند پسر از جمله طغاتیمور- باتو- شیبان، آردا، توال و … بود از بین اینها شیبان و خاندانش به دشتهای محل سکنی اوزبکان، قزاقان و قرقیزها حکم راندند و بعد از محدودتر شدن حیطه فرمانرواییشان به خانی و امارت خیوه و بخارا رسیدند موقعی که در سال 1140 میلادی باتو به مجارستان حمله برد برادرش شیبان با او بود.
خانات بخارا را شیبکخان تاسیس نمود وی که در تاریخ به اسامی محمدشیبانی و محمدشاهبختخان شهرت دارد به مناسبت طبع شعری شیبانی تخلص میکرد.
او با استفاده از منازعات پایانناپذیر پسران سرکش و بیتدبیر سلطان حسین بایقرای تیموری نخست به ماوراءالنهر و پس از مرگ این سلطان تعاقب جنگ مرل (1506) به خراسان استیلا یافت.
عربشاه فرزند پولاد موسس خانات خیوه است.
به اعتقاد رنه گروسه: ماوراءالنهر در قرن 15 میلادی پس از حکومت مغولان و سپس تیموریان به دست خاندان شیبانی افتاد. محمدشیبانی به خدمت خان جغتایی مغولستان غربی محمودخان درآمده بود که در تاشکند سلطنت میکرد. محمودخان مناطقی را به عنوان تیول به محمد شیبانی بخشید ولی بعدها او سر به شورش برداشت و به سال 1510 میلادی بخارا و سپس سمرقند، خوارزم و خیوه را تصرف کرد و به سوی بلخ و خراسان آمد خلاصه آنکه وی توانست در سایه درایت و جنگاوری مناطقی همچون ترکستان غربی- ماوراءالنهر- فرغانه و سپس خراسان را تحت قیادت خود درآورده و امپراطوری اوزبکان را در آسیای مرکزی بنیان گذارد.
او پس از آنکه هرات را گرفت و اولاد سلطان حسین بایقرا را به اطراف پراکنده به سوی سرخس- مرو و نسا و باورد (ابیورد) آمد و بدیعالزمان را به سوی سیستان، مهستان و استرآباد گریزاند.
شاه اسماعیل در سال 1514 در حدود شهر مرو شیبک خان را در جنگی کشت و بر تمامی خراسان مستولی گردید. ولی اوزبکان و تورکمنان بیکار ننشستند بعد از محمدشیبانی- کونجونجی خان (کجیم خان) تا 20 سال بر ماوراءالنهر سلطنت کرد سپس ابوسعیدخان بمدت 4 سال و پس از او عبیداللهخان سپس عبداللهخان به مدت 6 ماه حکومت کردند. بعد از او عبداللطیف خان برادر عبداللهخان تا سنه 1544 پادشاه ماوراءالنهر بود.
این وضع یعنی دست بدست گشتن این سرزمین بیشتر مشمول قبایل متفرق و کوچ رو تورکمانان شمال شرق ایران یعنی در پهنهای از ماوراءالنهر تا خراسان، شرق دریای خزر و شمال ایالت استرآباد میگشت.
در حمله عبیداللهخان به هرات و محاصره آن شهر توسط اوزبکان در سال 1520 و 1523 تورکمانان نیز حضور داشتند. در اوایل قرن 16 همزمان با، شکلگیری حکومت صفویان طوایف تورکمان در این مناطق همچنین در ترکمنستان و شرق دریای خزر به زندگی خود ادامه میدادند.
در قرن 16 در بالقانها (بالخانها) ی بزرگ و کوچک طایفه ارساری و نزدیک آنها سالورها و تکهها و یموتها زندگی میکردند.
مسکن ساریقها در شرق دریای خزر، اوست یورت، منقشلاق و ساری قمیش بود.
چاودیرها و ایگدیرها در همسایگی اوزبکها زندگی میکردند.
دستهای از گوگلانها مثلا گرکزها نیز در بالقان به زندگی خود ادامه میدادند.
دستههای زیادی از تورکمنهای چاروا (کوچ رو) در اوزبای- ساریقمیش و خوارزم زندگی میکردند. اصولا از کنارهشرق دریای خزر تا اورگنج، بولدومساز و شهر وزیر منطقه تورکمننشین محسوب میشدند. در کنار ساریقمیش در آداق تورکمنهای آداقلی در بالقان و غرب آن آلایلی و در ساحل دریای خزر دوجیها مسکن داشتند.
تورکمنان لب دریا و اترک به دامداری مشغول بودند. ولی در کنار آن کشاورزی دیمی وگاه آبی نیز رواج داشت.
در کنار چشمههای کوهستانی طوایف تورکمن ارساری، دوجی و قرا اویلی هم مثل ایمرهای ناحیه اترک و گرکزهای گوکلان زندگی به شیوه کشاورزی را پذیرفته بودند.
پس از مرگ شاه اسماعیل (1523) اوزبکان مخصوصا عبیداللهخان خانها و سرداران وامرای سرزمینهای محل زیست تورکمنان به غیر از منطقه واقع در ایران فعلی را به حرف شنوی و پذیرش حکومت خود مجبور کردند. در زمان ابوالغازیخان علاوه بر جمعیت قبلی عده بیشتری از تورکمنها در اطراف رود سومبار- اترک- تجن- مرغاب- جیحون و کوپتداغ اسکان یافتند.
علاوه بر ساکنین تورکمن قبلی گروهی از ایمرهای تورکمن در ایام شاه طهماسب صفوی (1576- 1524) در کنار رود گرگان آمده و زمینهای زیادی را مسطح نموده و کشاورزی را وسعت دادند.
مهاجرت گروههای چومر یکجانشین از اترک و گرگان ممکن نبود زیرا بخشی از جمعیت آنها به کار کشاورزی مشغول شده بودند و دامهای آنها نیز از آب و مراتع اترک استفاده میکرد. بهمین جهت ظلم وجور شاه صفوی علیه تورکمنهای منطقه اترک و گرگان شدت زیادی گرفت بطوریکه قریب یک سوم محصولات آنها را گاه به رسم خراج دریافت میکردند. همین امر زمینهساز قیامی خونین به رهبری (ابا سردار) تورکمن شد که منجر به قتل داروغه و مأمور اخذ خراج گردید. گفتنی است که بعلت حملات متعدد اوزبکان در سال 1514 به هرات قحطی شدیدی در آنجا رخ داد.
شاه طهماسب (1576- 1524)
او در خردسالی تحت نیابت یک شورای سلطنتی به تخت نشست.
اوربکان از 1529 تا 1524 در عرض شش سال شش بار به ایران حمله کردند در آخرین بار استرآباد را تصرف کرده قمش اوغلان را به حکومت آنجا گماشتند.
ولی قزلباشان بعدا آنها را به عقب راندند.
در زمان این پادشاه برادر شاه طهماسب بنام سام میرزا در هرات عصیان کرد. اعیان قبایل شاملو، استا جلو نیز عصیان میکردند.
همچنین همایون شاه سلطان بابری هند به دربار ایران پناه آورد.
در 1528 اوزبکان به استرآباد آمدند و در نزدیکی فیروزکوه در جنگی زینلخان شاملو حاکم استرآباد را بقتل رساندند.
در 1529 لشکر شاه طهماسب با اوزبکان در زورآباد جنگید ابتدا اوزبکان سپس شاه طهماسب پیروز شد.
در 1537 اوزبکان ترکمنستان را گرفته و هرات را نیز برای بار چهارم فتح کردند. طهماسب به مرو و هرات لشکر کشید اوزبکان به ماوراءالنهر باز گشتند قبل از حرکت شاه طهماسب به هرات دین محمدخان پسر اویسبن محمد امین خان خوارزم بهمراه برادرش علی سلطان به خدمت شاه طهماسب آمد و اظهار بندگی کرد.
در همین سال دین محمد، خان خوارزم با عبیداله حاکم ماوراءالنهر جنگید و او را شکست داد ولی بعد از عبیدالهخان عبداللهخان فرزند کجیم خان در بخارا به حاکمیت ترکستان رسید و شش ماه این سمت را داشت.
در سال 1551 که شاهوردی بیک قزلباش کچل بجای شاه علی سلطان در استرآباد حاکم گردید تورکمنان با هدایا و پیشکشهای فراوان به نزد او آمدند ولی او به سردار جوان تورکمن ابا سردار حرف رکیکی اظهار نمود. نیمه شب اباسردار از استرآباد گریخته بلافاصله شاطر بیک از اقربای شاهوردی را که از طرف او داروغگی تورکمنان را داشت به قتل رساند و عصیان نمود. شاهوردی بر ایل اولوس اباسردار هجوم برد ولی کشته شد و لشکریانش فرار کرده به استرآباد برگشتند. در سال 1557 مجددا آباسردار عصیان کرد. شاه طهماسب کوکجه سلطان قاجار را مامور دفع عصیان آباسردار نمود. آباسردار به خوارزم گریخت و از علی سلطان برادر خان خوارزم کمک خواست دو طرف جنگ مقابل هم صف کشیدند ولی در نهایت با عقد صلح بدون جنگ راه خود گرفتند و برگشتند.
در 1560 آباسردار مجددا به استرآباد حمله کرد. لشکر قزلباش از پایتخت به جنگ آباسردار آمد او گریخته و به خوارزم رفته و لشکری جدید آورد. دو لشکر قزلباش و خوارزم تورکمن مقابل هم قرار گرفتند شلیک گلوله از لشکر تورکمن و خوارزم بر سر قزلباشان ریخت و شکست خوردند. لشکر قزلباش خود را به آب رودخانه گرگان انداخت و بسیاری غرق شدند.
حملات علی سلطان برادر دین محمدخان در خوارزم و حملات اوزبکان بخارا و سمرقند در سالهای حکومت طهماسب ادامه داشت.
در زمان این پادشاه یکبار با یزید پسر امپراطور عثمانی نیز به میان تورکمنان یقه آمد وی پس از مدتی اقامت در ایران میخواست با کشتی به کفه برود ولی جاسوسان شاه طهماسب او را کشتند.
شاه اسماعیل دوم 1576- 1575
او به تسنن ایمان آورد و قزلباشان خواستند سلطان حسن را به قدرت برسانند ولی به دستور شاه اسماعیل او را کشتند و خود او نیز بعدا کشته شد. در این زمان جلال خان ولدمحمد خان اوزبک برادر ابوالفتح محمدخان حاکم اورگنج و خیوه و خوارزم به مرو و نسا و ابیورد لشکرکشی کرده و تا مشهد پیش آمد ولی در نهایت در عشقآباد با قزلباشان جنگید و کشته شد.
شاه محمد خدابنده 1585- 1576 (9 سال)
1- در زمان او اختلافات اعیان افزایش یافت
2- عثمانیها دوبار در سالهای 1576 و 1583 به سوی آذربایجان آمدند. در ناحیه «آب قبری» قزلباشان از عثمانیها شکست خوردند فلذا از آن به بعد دیپلماسی فعال را مدنظر قرار دادند و سفیر به عثمانی فرستادند و ارسال سفیران ادامه داشت تا زمان شاه عباس که قرارداد صلح بین دو کشور منعقد شد. (1589)
3- یکبار در زمان خدابنده چند طایفه متحد از جمله تکلو و شاملو و استاجلو به قلعه شهر مشهد رو آورده و در مقابل مخالفان ایستادگی کردند و از طرف دیگر علیخان شاملو حاکم هرات چهار ماه مشهد را تحت محاصره آورد تا غائله پایان یافت.
4- در تبریز یکسری قتلهایی اتفاق افتاد- از جمله حسین قلی سلطان ایشیک آقاسی باشی به جرم توطئه کشته شد.
5- در قلعه تربت حیدریه مرشد قلیخان عصیان کرد ولی توسط شاهزاده حمزه میرزا سرکوب شد.
6- در همین سال عدهای از تورکمنان در تبریز و قلعه آن تا 3 روز دست به عصیان زدند و با توپ و تفنگ شلیک کردند. همچنین در آن سال عدهای طغیان کننده شاهزاده طهماسب را بعنوان شاه جدید در قزوین اعلام کردند و بلافاصله شاهزاده حمزه میرزا مامور سرکوب شورشیان شد. کار دولتیان در کاشان و قزوین با شورشیان به جنگ کشیده و عدهای از شورشیان در کاشان در دروازه فین کشته و غائله فروکش کرد.
7- در سال 1583 عثمانیها بار دیگر تا ایروان جلو آمدند.
8- در 1584 جنگ نیز با عثمانیها در تبریز ادامه داشت. لشکریان فارس- کرمان- عراق به عسکرهمایون ملحق نمیشدند و تبریز به دست عثمانیها افتاد و چندی بعد آنها شهر را تخلیه کردند. و فقط قلعه تبریز را در تصرف نگه داشتند. ولی در لشکر دولتیان مجددا دو گروه مجزا شدند و در قزوین کارشان به جنگ کشید. لشکر شاه و شاهزاده حمزه میرزا پیروز شد ولی مجددا با مرگ خدابنده اختلافات بالا گرفت و شاهزاده حمزه میرزا توسط خداوردی دلاک به قتل رسید.
شاه عباس 1629- 1586
در اوایل پادشاهی او علیقلی خان شاملو در جنگ با اوزبکان کشته شد مرشدقلیخان استاجلو در جنگ با اوزبکان در حدود شاهرود کشته شد دولت با عثمانیها در 1589 بر اساس عهدنامه اول استامبول صلح کرد. شاه عباس خانوارهای کرد را در مرز ایران و ترکمنستان فعلی و قاجار هارا در آققلا دو طرف رودخانه گرگان سکونت داد. در سال 1589 عبدالمومن خان اوزبک تا مشهد، و نیشابور پیش آمد و قزلباشان را در جنگ خبوشان شکست داد. در آن سال دین محمدخان بنالواش والی مرو- نسا- ابیورد و باغباد بود.
در سال 1592 نورمحمد خان والی مروشاهجان بود سال 1592 از اوزبکان محمدخان و پسران و پنجاه نفر از ملازمان با کمک تورکمنان صاینخان به دربار شاه عباس پناهنده شدند. در سال 1593 علیخان تورکمن عصیان نمود که در نهایت او را در جنگل زخمی شده دستگیر کردند. بعدها در سال 1594 آنان توسط تورکمنان صاینخانی، ولایت خوارزم را بدست آوردند. ولی در 1595 عبدالهخان به خوارزم تاخت و محمدخان را به ایران گریزاند در سال 1594 شاه عباس اسفراین و مشهد را از اوزبکان پس گرفت همچنین قزلباشان نسا و ابیورد را از دورم محمدبها در اوزبک پس گرفتند در سال 1595 علی یارخان تورکمن ساکن بین اترک و گرگان در گذشت او مثال حکومت استرآباد داشت به جایش محمد یارخان تورکمن فرزندش حاکم استرآباد شد اما طایفه اوخلی او را کشتند. در سال 1595 حمله به طایفه گوگلان و اوخلی توسط حاکم استرآباد فریدون خان به وفور انجام گرفت. در 1595 عبدالمومن خان مجددا به هرات- مشهد- نیشابور-سرخس و مرو حمله کرد. در سال 1596 اوزبکان ماوراءالنهر و بلخ را تصرف کردند ولی بزودی خان آنان در گذشت فلذا پسر محمدخان در بخارا عبدالامینخان در بلخ، دینمحمد خان در هرات علم استقلال بر داشتند بدین سبب شاه عباس در سال 1597 به خراسان لشکر کشید هرات را فتح و سپس در اطراف رودخانه گرگان طایفه اوخلی را مورد حمله قرار داد و سپس به خرا به جرجان بازگشت در همین اوان سیاهپوشان در استرآباد عصیان کردند. در سال 1599 مجددا اوزبکان و تورکمنان به خراسان تاختند و شاهعباس یکبار دیگر قرلباشان را به منطقه آورد و پس از 80 سال خطبه در مرو بنام شاه ایران خواندند و سپس برگشتند. در سال 1610 ولیمحمدخان اوزبک به دربار شاه عباس آمد و مورد استقبال قرار گرفت در ماوراءالنهر بین شاهزادگان اوزبک و شاهزادگان قزاق که در سمرقند و تاشکند حضور داشتند جنگهایی بوقوع پیوست. در سال 1616 در شروان و گرجستان بر علیه قزلباشان قیام شد و بسیاری از لشکریان قزلباش و حاکم آنجا کشته شد.
در سال 1618 باراکد ماندن جبهه با عثمانیها قرارداد صلح منعقد شد. در اواخر 1616 کردان بر علیه حکومت شاه عباس قیام کردند شاه عباس از گرجستان به آذربایجان آمد و کردان گریختند. در 1625 بیگلر بیگی آذربایجان با گرجیان قراقلخانی و ملازمانشان و لشکر همراه در منطقه کوهستانی گرجستان با عصیان مردم مواجه و توسط گرجیان کشته شدند.
تورکمانان در عهد صفویان
تورکمانان از نگاه پیترو دلاواله
این جهانگرد ایتالیایی در سال 1617 همزمان با حکومت شاه عباس بهمراه کاروانی وارد اصفهان پایتخت ایران شد او دوسال بعد وارد مازندران و اشرف (بهشهر) گردید وی در زمان تنظیم گزارش و سفرنامه خود در ایران مینویسد:
…. بعد از طی یک فرسنگ از رودخانهای عبور کردیم که مختصری از رودخانه فرحآباد بزرگتر بود ناهار را در کنار آن خوردیم و چند ساعتی در دهکده نزدیک آنکه ساکنین آن تورکمنان بودند استراحت کردیم ( این روستا احتمالا قراتپه بوده است)
بزرگان این دهکده پذیرایی شایانی از ما کردند… بعد از ظهر مجددا سوار شدیم و تا غروب در راه بودیم پس از عبور از دهکدههای آباد که ساکنین آنها را مازندرانیها و تورکمنان تشکیل میدادند بالاخره به اشرف (بهشهر) رسیدیم. ….
روسها در شمال بحر خزر هستند و با تیرهای از تاتارها همسایگی دارند سپس نوبت به اوزبکها میرسد که قلمرو آنها بیشتر در شرق دریای خزر است …. در بخارا یکی از خانهای بزرگ اوزبک حکومت میکند که با شاه ایران دائما در حال جنگ است بین این سرزمین و استرآباد جز یک صحرای کم وسعت ناحیهای وجود ندارد که در آن تورکمنان ساکن هستند این قوم چادرنشین امروز در بیشتر امپراطوری ایران و حتی در عثمانیها (منظور آسیای صغیر و آناطولی) پراکندهاند … بین استرآباد و اوزبکستان تعدادی از تورکمنان باقی ماندهاند ولی اخیرا شاه عباس بدلیل آنکه آنان از اوزبکها طرفداری کردهاند بعلاوه مذهبشان نیز شیعه نبوده به قلع وقمع آنان پرداخت در نقاط دیگر ایران از قبیل مدیا (آذربایجان) آلبانیا (شمال آذربایجان ایران) و سایر جاها هم تعداد زیادی تورکمن زندگی میکنند که قسمتی از آنها در دهکدهها و شهرها مستقرند و عدهای هم همچنان چادرنشین هستند. و در بین خود سلطان و خانهایی دارند که کاملا از آنان فرمانبرداری میکنند و به او وفادارند ….
شاه صفی 1629-1643
شاه عباس در زمان حیات خود پسر بزرگش را کشت و دو فرزند دیگرش را کور کرد. فلذا بعد از مرگش نوهاش سام میرزا (شاه صفی) را به حکومت رساندند این پادشاه در اوایل حکومتش با حملات اوزبکان ماوراءالنهر به خراسان و مشهد و مناطق تورکمننشین مثل نسا، مرو خوارزم، ابیورد، استرآباد مواجه شد در سال 1629 سردار رحمانقلی قرهباش در منطقه تورکمننشین استرآباد قیام کرد ولی از لشکر اعزامی شاهصفی و لشکر حاکم استرآباد یعنی گرایلی شکست خورد.
در زمان شاه صفی پادشاه ازبک بخارا امام قلی خان به سفر مکه رفت برادرش ندرمحمدخان بر علیه او عصیان کرد ولی بعد خود با عصیان پسرش عبدالعزیز مواجه شد و مجبور به پناهندگی به ایران شد در چهل ستون 6 نقاشی از استقبال شاه صفی از ندر محمدخان ترسیم شده است.
شاه عباس دوم (1668- 1643) در نه سالگی به تخت نشست
در عصر این سلطان در جانب شمال شرق ایران اوزبکان به یاری بعضی از طوایف تورکمن صحنهگردان اصلی وقایع بودند از جمله در 1651 محمدقلی بیک اوزبک با جمعی از تورکمانان در حدود استرآباد به عصیان پرداختند.
شاه سلیمان 1697- 1669
شاهی بیلیاقت بود …. در مرزهای شمال شرق و خراسان ایران اوضاع بخاطر اوزبکان و تورکمنان همچنان در غلیان بود. در سال 1671 اوزبکان و تورکمانان حملات سنگینی بر سرحدات ایران نمودند… در 1673 حاکم استرآباد به تورکمنان حمله کرد به تلافی آن چهار سال بعد در سال 1677 آدینه سلطان صاینخانی که لشکر او از گوگلان- یموت و چودر بود از سرداران بزرگ تورکمنان بهمراه ششهزار سوار رزمنده به استرآباد حمله کرد همچنین به دامغان- سمنان- بسطام و چندین شهر دیگر هم دستاندازی کردند هر چند این گروه به فاصله به اوطان خود بازگشتند ولی در 1678 دربار ایران مجددا انتقام گرفت.
شاه سلطان حسین (1726-1697)
در این ایام در محدودهی خراسان بزرگ چند طایفه پرنفوذ به جنب و جوش افتاده بودند غلجائیها در اطراف قندهار و ابدالها در ولایت هرات که هر دو سنی مذهب بودند و سومی هزارههای شیعه مذهب از نسل مغول که در نواحی کوهستانی شمال و غرب درههای هیرمند و ترناک میزیستند.
از این زمان طغیان افغانهای غلجائی آغاز شد و تا سقوط اصفهان پایتخت ایران و سپس شورای دشت مغان که نادر را به پادشاهی برگزید تداوم یافت تحرکات نظامی و جنگ و خونریزی به اوج خود رسید. در طی دو و نیم دهه فضای ایران مملو از دود باروت و توپ و تفنگ و چکاچک ضربات شمشیرها و نفیر تیرهای رها شده از کمانها بود .
در سپتامبر 1716 لشکر ایران اعزامی به سرکوب شورش هرات توسط سپاه اسدالله خان اوزبک قتل عام شد.
در سال 1721 اوزبکان به سرداری شیرغازیخان اورگنجی به همراه جمعی از تورکمنان تکه و یموت بسیاری از نقاط مرزی ایران را به زیر سم اسبان خود گرفتند.
در سال 1723 ملک محمود سیستانی فاتحانه وارد مشهد شد. در مارس سال 1724 رضاقلی خان سردار آخرین شاه صفوی یعنی طهماسب سعی کرد محمود را از مشهد براند اما نتوانست. سپس نادرقلی خان (نادرشاه) با محمد خان تورکمن خواستند که ملک محمود را بیرون کنند ولی نتوانستند فلذا نادرشاه به سرکوب تورکمنهای ابیورد رفت.
در سرزمینهای جنوبیتر (شرق ایران) محمود افغان غلجائی پس از چند جنگ و گریز و در هم کوبیدن ارتش ایران در گلناباد سپس محاصره اصفهان (پایتخت) در سال 1726 شاه ایران و درباریان را ودار به تسلیم کردند و سپس محمود افغان بلافاصله خود بر تخت پادشاهی ایران نشست.
در این مدت روسها و عثمانیها نیز سراسر مرزهای ایران را در شمال غرب و غرب مورد تجاوز قرار دادند ریشههای تجاوز ارتش تزاری به سرزمین طوایف تورکمن را نیز باید در این ایام یافت.
عثمانیها
بعد از حمله مغول به ترکمنستان فعلی هم عصر ادامه دوره سلطنت شاخه سلجوقیان تورکمن در ترکیه فعلی (آناطولی) و مقارن پادشاهی علاءالدین کیقباداول تعداد قابل توجهی (حدود 2000 خانوار) از جنگجویان تورکمن بهمراه خانوارهای خود به ترکیه مهاجرت کرده (قرن سیزده) حدود 1221، پس از طی مشکلات فراوانی در کنار همایلیهای سلجوقی خود در جنوب غربی آنکارا در منطقهای بنام قاراجا داغ اسکان یافتند(حدود مرزی بین سلجوقیان و رومیان).
فرمانده این جنگجویان در آنزمان سلیمان شاه و فرزندش ارطغرل بود. ارطغرل در سال 1281 در گذشت. و پس از او فرزندش عثمان بیک به فرماندهی آنان رسید آنان با بیزانسیها جنگیده تعداد زیادی از روستاها و شهرها را آزاد و آنرا ضمیمه متصرفات اسلامی نمودند.
عثمان محدودهی متصرفات خود را گسترش داده و در سال 1299 میلادی استقلال خود را اعلام نمود. و امپراطوری عثمانی پایهریزی گردید.
از جمله شهرهای تصرف شده توسط عثمانیها شهر بورسا بود که توسط فرزندش عثمان اورخان بیک غازی فتح گردید. بعدها این شهر پایتخت عثمانیها شد. (1326).
اورخان شهرهای ایزنیک وایزمیت را نیز تصرف کرد. او در سال 1362 در گذشت و بجایش مراد جانشین او گردید و خود را سلطان اعلام نمود. یک سال بعد شهرادرنه به تصرف عثمانیها درآمد و عثمانیها تا بالکان پیشروی کردند بعد از این حادثه اروپاییان یکبار دیگر تجمع نموده جنگهای صلیبی ترتیب داده به جنگ عثمانیها آمدند ولی در هر بار شکست خوردند پس از سلطان مراد فرزندش ایلدیریم بایزید پادشاه گردیده، تا نهر دانوب پیشروی و استانبول فعلی (قسطنطنیه) را دوبار محاصره و حکومت بیزانس حاکم بر آنجا را مجبور به دادن خراج نمود.
در این زمان خطر حمله تیمور به امپراطوری پیش آمد و ایلدیریم بایزید مجبور به توجه به شرق شد.
فلذا در آخر قرن چهاردهم کلیه مناطق آناطولی تحت حاکمیت امپراطوری عثمانی درآمد. ولی مجددا بعد از حمله تیمور به این مناطق، آناطولی از امپراطوری عثمانی جدا گردید.
بعد از حمله تیمور و برگشت او به پایتختش سمرقند اختلافات بین بیگهای مناطق مختلف ترکیه و همچنین اختلافات بین فرزندان ایلدیریم بایزید افزایش یافت و نهایتا در سال 1413 محمد چلبی ملقب به محمداول پادشاه گردید.
پادشاه محمدچلبی مناطق مختلف آناطولی و مناطق قبلی تصرفی از روم را مجددا تحت تسلط خود درآورده و امپراطوری عثمانی را یکپارچه نمود.
بعد از محمد چلبی فرزندش بالقب سلطان مراددوم پادشاه گردید. او ضمن حفظ یکپارچگی مملکت به غرب حمله و سلانیک و مقدونیه را به تصرف خود درآورد.
اروپاییان مجددا برای یک جنگ صلیبی دیگر آماده شده و با فرماندهی پادشاه مجارستان کلیه اردوی مسیحیان به نیروهای عثمانی حمله نمودند و صوفیه را به تصرف خود درآوردند لیکن بعد با امپراطوری عثمانی صلح نمودند.
اروپاییان باردیگر همان سال در منطقه وارنا به عثمانیها حمله نمودند ولی شکست خوردند.
سلطان مراد حاکمیت عثمانیها را در کشورهای حوزهی بالکان و همچنین در یونان مجددا تامین نمود. در مقابله با این حرکت عثمانیها ژان حونیاد با مجموع لشکریان مجار بهمراه آلمانیها به عثمانیها حمله نمود اما در منطقه «قوز اووا» مغلوب گردیدند.
پیروزی عثمانیها در جنگ دوم «قوز اووا» تصرف و سکونت عثمانیها و ترکها را در کشورهای حوزه بالکان قطعی نمود. بعد از آن صلیبیون جسارت حمله به آنان را نیافتند.
سلطان مراد در سال 1451 وفات یافت و فرزندش محمد (بالقب سلطان محمد دوم- فاتح) پادشاه گردید.
سلطان مراد شاعر خوبی بوده و به ادبیات تورکمن- ترک خدمت نموده است.
در زمان سلطنت سلطان محمد فاتح دولت عثمانی به حداکثر تصرفات خود رسید. حدود مرزهای این دولت از طرفی به رودخانه دانوب متصل وکشورهای بلغارستان- قسمت اعظم صربستان- بخشهای مرکزی وشرقی یونان جزو متصرفات این دولت محسوب میگردید.
تا زمان سلطان محمدفاتح شهر قسطنطنیه چهار بار محاصره گردیده بود ولی در این دفعات به فتح شهر موفق نشده بودند فاتح برای آخرین بار تدابیر لازم جهت محاصره و فتح قسطنطنیه (استانبول فعلی) را به دقت به مورد اجرا درآورد. او در باریکترین محل دریا حصار روم ایلی را احداث نمود. چهارصد قایق جنگی آماده و در شهر ادرنه توپهای بزرگ با برد زیاد ریختهگری و مهیا کرد. سپس قشونی به تعداد دویست هزار نفر آماده رزم نمود.
بعلت اینکه رومیان دهانه خلیج را با زنجیرهای ضخیم و طویل بسته و مانع عبور و مرور کشتیها به طرف دیوارهای حصار استانبول میشدند به ابتکار فاتح از محل خشکی تعداد هفتادو دو کشتی جنگی را بر روی ریلهای خاصی با ریختن روغن بر روی آنها غلتانده از پشت حصار استانبول دور زده و به دریا انداختند. بعد از آن حصار استانبول را با توپهای دور برد هدف قرار داده و بخشهایی از آن را تخریب و لشکریان را از محلهای ضعیف حصار به داخل هدایت و شهر را فتح نمود و کلیسای ایا صوفیه را تبدیل به مسجد نموده و اولین نماز جمعه را در داخل این کلیسا به جای آورد.(1453)
امپراطور روم در این نبرد از سوی یکی از لشکریان عادی کشته شد فلذا امپراطوری بیزانس منقرض گردید بعلت اهمیت شیوههای این جنگ هنوز نیز در آکادمیهای آموزش نظامی تدریس میگردد.
تاریخ فتح استانبول را مبنای خاتمه قرون وسطی و شروع عصر جدید اعلام نمودهاند.
در ابتدای حکومت فاتح در آناطولی و کشورهای حوزه بالکان بیست حکومت کوچک و امپراطوری کوچک رومی طرابوزان وجود داشت. سلطان محمدفاتح همگی این حکومتها را منقرض و امپراطوری عثمانی را یکپارچه نمود. (1461 میلادی)
همچنین او در سال 1473 با اوزون حسن آققویونلو جنگید و براحتی پیروز شد.
در زمان او خاننشین کریمه و جزایر مجاور آن به تصرف عثمانیها درآمد. فاتح عادتا در زمان استراحت نیز در بین لشکریان و در اردوگاه بصورت عادی بسر میبرد. او در سال 1481 فوت نمود.
در زمان او امپراطوری عثمانی به حداکثر توانایی و شکوفایی نائل آمد. معماری- هنرهای تجسمی پیشرفت فراوانی حاصل نمود. ساخت بیمارستانها- مراکز آموزشی با دعوت از بهترین اساتید دنیا با مبالغ حقوق ماهانه بالا گسترش وسیع یافت احداث مساجد جامع- مکتبخانههای دینی- کتابخانه- و مراکز آموزشی فنی -کاروانسراها- حمامها- پلها و قلعهها- کارگاههای کشتیسازی و غیره در این دوره گسترش بسزا یافت.
فاتح جهت اداره مملکت کتاب «قانون نامه فاتح» را تنظیم و برشته تحریر درآورد. این قانون نامه اولین قانون اساسی عثمانیها تلقی میشود.
فاتح همچنین شاعری توانا و به زبانهای عربی و فارسی- یونانی و ایتالیایی مسلط بوده است. بعد از سلطان محمد فاتح پسرش با لقب بایزید دوم بمدت سی و یک سال پادشاهی کرد.
در زمان او جنگ با شاه اسماعیل صفوی به وقوع پیوست و سلطان بایزید در این جنگ پیروز گردید. سلطان بایزید در سال 1512 استعفا و تخت پادشاهی را به فرزندش سلطان سلیم واگذار نمود. سلطان سلیمشاه، اسماعیل صفوی را در جنگ چالدران بشدت درهم کوفت. (1514)
تشکیلات- فرهنگ- تمدن در دوره عثمانیها
اولین پایتخت عثمانیها شهر بورسا بوده است و سپس شهر ادرنه پایتخت شده است. پس از فتح استانبول (قسطنطنیه) این شهر را بعنوان پایتخت برگزیدند.
اداره مرکزی حکومت را دیوان نام نهادهاند ریاست دیوان در مرحله پایهریزی حکومت با پادشاه و پس از عادی شدن اوضاع صدر اعظم ریاست دیوان را بعهده داشته است.
دیوان شامل بخش بخشهای زیر بوده است
1- چهار وزیر برای رتق و فتق چهار بخش از مسائل و مشکلات حکومتی
2- قاضیان و مفتیها
3- دو دفتردار امور مالیه برای دو بخش مملکت
4- نشانچی که مسئول ثبت امور بوده است
تقسیمات کشوری به شرخ ذیل بوده است. کشور به چند ایالت تقسیم و هر ایالت به چند سنجاق (فرمانداری) و هر سنجاق شامل چند شهر و روستا بوده است.
دو بخش ایالتی بزرگ آناطولی و روم ایلی زیرنظر دو بیگلر بیگی اداره میشدند.
هر سنجاق مسئول یا فرماندار داشته و هر شهر یک قاضی و یک مسئول قشون داشته است اراضی فتح شده را به بخشهای زیر تقسیم میکردند.
1- دیرلیک 2- وقف 3- اوجاقلیق 4- یوردلوق 5- مقاطعه
ارتش (بخش نظامی)
در ابتدای تشکیل حکومت عثمانی ارتش آنان ارتش قبیلهای (بوی- اوردا) و سپس در زمان اورخان بیک ارتش تبدیل به بخش دائمی با تشکیلاتی منظم گردید.
در زمان سلطان مراداول هستهی مرکزی ارتش را به بخش فوقالعاده رزمنده و آموزش دیدهای بنام (یئنی چری) واگذار کردند.
در زمان سلطان محمدفاتح ارتش او منظمترین واحد در سطح جهانی بوده است. و از سه بخش زیر تشکیل میشده است.
1- قاپی قولی عسگری (کادرهای ویژه) 2- ایالت عسگری (قشون ایالتی) 3- یاردیمچی قواتلر همده آقین چیلار (نیروهای ذخیره و داوطلب)
قاپیقولی عسگری شامل دو قسمت
1- راسته پیاده نظام قاپیقولی که خود شامل بخشهای زیر بوده است. الف) جبه چیلر (سلاح و تدارکات صنفی) ب) توپچیلار ج) خومپاراچیلار د) لاغیمچیلار
2- سوارهنظام
نیروی دریایی
در زمان سلطان محمدفاتح شامل چهارصد کشتی که 150 فروند آن جنگی و باقی تدارکاتی بوده است.
امور مالیه
برای اولین بار در سالهای بین 1362- 1324 میلادی سکههای نقرهای در اقتصاد حکومت عثمانی ضرب گردید.
سپس در زمان سلطان محمدفاتح سکههای طلائی ضرب شد. امور دولتی کاملا بر اساس محاسبات و برنامهریزی مربوط به انجام میرسید.
فرهنگ و مدنیت و مذهب
در زمان عثمانیها مسیحیان و کلیمیان اغلب در شغلهای مربوط به صنعت و تجارت فعالیت میکردند. اکثر صربها وبلغارها به کارهای کشاورزی و دامداری اشتغال داشتند.
امور آموزشی در سه نوع مدارس به انجام میرسید.
1- مدارس عمومی که اغلب در کنار مساجد جامع احداث میگردید. و در آنها قرآن، کلام- تفسیر- حدیث- فقه- فلسفه و منطق تدریس و فارغالتحصیلان آن امامان جماعت- خطیب- قاضی- مفتی و یا مدرس میشدند.
2- مدارس تخصصی که در آنها نجوم- حساب- طب- معماری و غیره آموزش داده میشد و فارغالتحصیلان آن مهندس دکتر- معمار و غیره میشدند.
3- مدارس درباری- که آموزشهای لازم جهت طبقهبندی و تبیین وظایف مأموران دولت در این مدارس به انجام میرسید.
عثمانیها همانند تورکمنهای ایران و تورکمنهای ترکمنستان اهل سنت و حنفی مذهب بودند.
زبان و ادبیات
در زمان حکومت سلجوقیان تورکمن در آناطولی زبان فارسی به عنوان زبان رسمی انتخاب گردیده بود و همچنین دفاتر دیوان نیز بزبان فارسی نوشته میشد. بدین سبب شاعران تورکمن- ترکی همچون مولانا جلالالدین رومی عمدتا آثار خود را بزبان فارسی نوشتند. در سال 1277 میلادی که حکومت محلی ترک قارامان به سرکردگی محمد فرزند قارامان شهر قونیه را متصرف شد زبان ترکی را به جای زبان فارسی بعنوان زبان رسمی اعلام نمود.
بعدها در زمان عثمانیها زبان رسمی تورکمن- ترک بود لیکن زبانهای فارسی و عربی نیز از نفوذ قابل توجهی برخوردار بودند. از زمان حکومت عثمانیها عمده شعر و ادبیات و آثار علمی بزبان تورکمنی- ترکی تحریر گردید. در آثار مربوط به تصوف گرایش به زبان خلقی بسیار گسترده بود.
ادبیات عثمانی در مراحل مختلف
در این برهه ادبیات خلق و ادبیات تصوفی به صورت دو بازو در کنار هم شروع به رشد نمودند و شاعران زیادی پرورش یافتند.
سلطان مراد دوم و فرزندش سلطان محمد فاتح هر دو شاعر و ادیب بودند. بعد از سلطان محمد فاتح سلطان بایزید دوم و سلطان جم هر دو شاعر بودند.
از نیمه دوم قرن پانزدهم ادبیات کلاسیک دیوانی شروع به شکلگیری نمود و با وارد شدن ترکیبات کلمات فارسی و عربی در ادبیات دیوانی، ادبیات خلقی و دیوانی بصورت دو شاخه کنارهم رشد کردند.
زبان ادبیات دیوانی عمدتا برای افراد طبقه بالای جامعه قابل فهم بود.
معماری و هنر
معماری عثمانی تحت تاثیر معماری دوره سلجوقی و معماری بیزانس قرار گرفته خود به شکوفایی شایانی نائل گردید. در قرن چهاردهم میلادی در شهرهای ایزنیک، بورسا وادرنه مساجد بزرگ- مدارس بزرگ- بیمارستانها و عمارتهای مختلف احداث گردید. در قرن پانزدهم به بعد معماری ارزش و اهمیت بیشتری یافته و در کلیه شهرها مسجد و مدرسه و بیمارستان و غیره ساخته شد.
در هنرها- خط- تذهیب- ساخت وسایل چینی باطرحهای مختلف بر روی آنها همچنین منبتکاری- و کار بر روی انواع صدفها- پیشرفت شگرفی حاصل نمود.
در زمان سلطنت سلطان محمدفاتح به بعد به هنر نقاشی نیز ارزش زیادی قائل گردیدند. فاتح نقاش معروف ایتالیایی یعنی «بئللینی» را دعوت و نقاشی مناظر زیبای استانبول همچنین ترسیم پورتره خود را به او سفارش داد.
کوتاه سخن اینکه هنر و معماری عثمانی در زمان سلطان محمدفاتح پیشرفت زیادی حاصل و در قرن شانزدهم به تکامل قابل تحسینی نائل آمد.
سلسله افشار
کلمه افشار در لغت چابک- مباشر و مطیع معنی شده است.
افشارهای ترک توسط شاه اسماعیل صفوی از محدوده آذربایجان به منطقه کپکان و ابیورد خراسان جهت مقاومت در برابر تورکمنها کوچ داده شدند. همچنین تعدادی از خانوارهای کرد در زمان شاهعباس صفوی به منطقه خراسان کوچ داده شدند.
* نادر در سال 1720 بعد از مرگ باباعلی بیک (پدر زنش) بعنوان یک سردار در منطقه ابیورد همه کاره شد.
* نادر در جهت معروفیت سه سال قبل از اشغال ایران توسط محمود و اشرف افغان حمله به تکههای منقطه نسا و درون و درگیری در منطقه (میانه رنگ) و شکست دادن آنان را به انجام رساند.
* جنگ با لشکریان شیرغازی خان والی خوارزم از کارهای دیگر او بود.
* او جنگ با تورکمنان صاینخانی در نواحی مرو- کنار رود جیحون- جرجان و استرآباد را به انجام رساند.
* او جنگ با تورکمنان آلایلی در نواحی خوزمند از بلوک نسا و درون در سال 1722 مدت کمی قبل از (اشغال ایران توسط محمود و اشرف افغان در سال 1723) را در دستور کار خود قرار داده بود همچنین این روند را با جنگ با تورکمنان یموت در سال 1724 بعد از اشغال پایتخت ایران توسط محمود و اشرف افغان تداوم داد. در حالیکه منطقه مرو در این سال (1724) اسیر و با و طاعون شدید حدود 30 تا چهلهزار کشته داده بود.
این همه عملیات نادر بنام آرامسازی اغتشاشات در نواحی مرو- سرخس- درون- تورکمنان در بحبوحه اشغال پایتخت ایران توسط محمود و اشرف افغان به انجام رسید و نامی برای نادر دست و پا کرد.
او در ادامه جنگ با تورکمنان قلعه زاغنچند به سرکردگی قراخان و جنگ با تورکمنان آلایلی- یمرلی- تکه و یموت در منطقه نسا (حدود عشقآباد فعلی) را به انجام رساند.
کوچ قاجارهای ترک (فرزندان سرتاق نویان) در زمان صفویان به منطقه مرو انجام شد که در داخل قلعه مرو اسکان یافتند و موقتا جماعت تورکمن و جماعت متفرقه در خارج از قلعه میزیستند.
نادر همچنین حمله به تورکمنهای باغباد نسا به بهانه همکاری آنان با ملک محمود سیستانی در مشهد را به انجام رساند.
حمله به قلعه خوزمند تورکمنها اقدام دیگر او بود. نادر حمله به تورکمنهای یموت استرآباد و اترک را بعد از اشغال پایتخت ایران توسط محمود و اشرف افغان به انجام رساند در این سال رویداد لشکرکشی شاه طهماسب صفوی برای سرکوب تورکمنان مهین و درون از طریق کلات و ابیورد ولی شکست آنان در اولین نبرد در ناحیه کرمخان اتفاق افتاد. (1727)
* نادر در سال 1730 برای مبارزه با افغانها، تورکمنها را تحت فشار شدید برای دادن جنگجو و رزمنده قرار داد.
* او در سال 1730 با دادن فرمانی دستور داد. تورکمنها را از گرفتن غله ممنوع سازند با همه این فشارها در سال 1731 تورکمنان ارساری- تکه- یموت و ساروق در منطقه تجن بر علیه ماموران نادر شوریدند و نادر با آنان جنگید همچنین او جنگ با تکه سرخس و اجبار به دادن سرباز برای جنگ هرات و عراق به تورکمنها را در کارنامه خود ثبت کرد.
از حوادث دیگر دوره نادر این بود که فتحعلی خان قاجار با همکاری تورکمنها برای جنگ با اشرف افغان به طرف اصفهان رفته و در اولین نبرد پیروز و به درون پایتخت نفوذ نمود ولی با سعایت فتحعلیخان نزد طهماسب سلطان صفوی این لشکر را از اصفهان به طرف استرآباد راندند.
ولی بعد از مدتی مجددا شاه طهماسب دست استمداد به طرف فتحعلیخان و تورکمنها دراز و از آنها خواست جهت مبارزه با ملک محمود سیستانی که مشهد را اشغال کرده بود لشکر به آن سمت اعزام نمایند. که مجددا این خواسته برآورده شده ولی در مشهد بعلت توطئه نادر فتحعلیخان قاجار رقیب او را با افترای جاسوسی بنفع ملک محمود سیستانی طهماسب شاه صفوی به مرگ محکوم کرد و لشکریان عمدتا تورکمن او به استرآباد برگشتند.
به هرحال مشهد در 1726 به تصرف طهماسب صفوی شاه ایران درآمد. و نادر افتخار کسب نمود. یکی از سرداران اصلی نادر در این حمله جانعلی سلطان گوگلان بوده است.
چند سال بعد از این موفقیت نادر شاه طهماسب را در سال 1732 از سلطنت خلع و خود به نیابت از سلطنت فرزند شیرخوار شاه طهماسب انتخاب گردید.
نادر سپس با عثمانیها جنگید ولی بدون اخذ نتیجه با مذاکرات سیاسی معاهدهی صلح با عثمانیها به امضاء رساند.(1734)
نادر در سال 1737 بهمراه جنگجویان تورکمن و هزاران نفر از سربازان ایلات و عشایر دیگر به هندوستان لشکر کشید و پیروز شد و با غنائم بسیار که برای حکومت میلیاریستی او ضروری بود به ایران برگشت.
در زمان نادر ترکستان دو استان بزرگ بود بخشهای شمالی آمودریا مانند بخارا- سمرقند- تاشکند، فرغانه و خوقند در دست بازماندگان چنگیز بود که ابوالفیضخان فرمانروای آنان بود منطقه دوم خوارزم در دست خانهای اوزبک بود که مرکزشان خیوه و ایلبارس خان بر آن حکم میراند.
در سال 1740 نادر مجددا به ترکستان از راه کناره کلیف و ترمذ لشکر کشید تورکمنان جهت مقابله خانوادههای خود را به منقشلاق فرستادند. در نهایت نادر بدون جنگ پیروز و تاج شاهی را مجددا بر سر ابوالفیض خان گذاشت.
نادر در سال 1741 به خوارزم لشکرکشی کرد. و ایلبارسخان را به قتل رساند و طاهرخان را حاکم خوارزم نمود ولی بعد از رفتن نادر تورکمنان سالور و آرالی و قراقلپاق با فرماندهی نورعلیخان فرزند ابوالخیرخان فرمانروای کل جماعت آرالی و قراقلپاق به منطقه آمده و طاهرخان را در منطقه مرو بدام انداخته و او را به عوض خون ایلبارسخان کشتند. سرانجام حکومت خوارزم را نادر به ابولغازیخان (ابوالمحمد) پسر خان اوزبک واگذار کرد.
در سال 1745 و 1746 نادر جنگ مجدد با عثمانیها را در برنامه کار خود قرارداد ولی در این اثنا محمدحسنخان قاجار با حمایت تورکمنها دست به عصیان زد. و نادر با پیمان صلحی به جنگ با عثمانیها پایان داد.
نادر مجددا قیام محمدحسنخان قاجار به کمک تورکمنها را در سال 1745 در منطقه آقسرای سرکوب کرد.
نادر در طول حکومت خود ایللک از لرها را به مانند کردها به مرز ایران و ترکمنستان فعلی کوچ داد.
نادر در سال 1746 لشکری به سوی دشت قبچاق فرستاد این لشکر دارای توپ و خمپاره و زنبورک بودند.
جهت مقایسه باید بدانیم که این همه حملات نادر در زمانی بود که دانشمند فیزیک اسحاق نیوتن در انگلستان مشغول پیریزی و چاپ نظریات پیشرفته خود در مورد قوانین حاکم بر اجرام و سیارات و … بوده است.
مرگ نادر
سرانجام تبعیدها- کوچهای اجباری انبوه و قیامهای خونین و جنگها حاصل خود را به بار آورد و نادر در سال 1747 در سرا پردهاش به قتل رسید. (1747)
ابتدا چند روز شایع شد که نادر قصد دارد با همدستی سرداران سنی مذهب افغان و تورکمن از سرداران شیعه قزلباش و ایران انتقام بگیرد و بعد از مرگ او آنقدر زد و خورد بین سرداران و لشکریان بوجود آمد که 000/50 کشته و تلفات به جای نهاد. تورکمنان مستقر در اردوگاه نادر هم پس از یک درگیری و مقاومت شدید مجبور به ترک فتح آبادقوچان (محل مرگ نادر) شدند و چهار هزار افغانی ابدالی و اوزبک نیز تحت امر احمدخان ابدالی به سوی قندهار رفتند احمدخان در آنجا تاج سلطنت برسر نهاد و خود را احمدشاه درانی خواند. (در دیوان مختومقلی فراغی اشعاری در اشاره به فعالیتهای احمدشاه درانی وجود دارد.)
تحقیق و گردآوری: عبدالقاسم قدیمی
منبع: مارقوش ترکمن صحرا
www.margush.ir